SH@KER

از شیر مرغ تا گوشت ادمیزاد

SH@KER

از شیر مرغ تا گوشت ادمیزاد

پند لقمان حکیم

پند لقمان حکیم

پند لقمان حکیم
کاروانى تجارتى از سرزمین یونان عبور مى کرد و همراهشان کالاهاى گرانبها و بسیارى بود. رهزنان غارتگر به آنها حمله کردند و همه اموال کاروانیان را غارت نمودند. بازرگان به گریه و زارى افتادند و خدا و پیامبرش ‍ را واسطه قرار دادند تا رهزنان به آنها رحم کنند، ولى رهزنان به گریه و زارى آنها اعتنا ننمودند.
چو پیروز شد دزد تیره روان
چه غم دارد از گریه کاروان
لقمان حکیم در میان آن کاروان بود. یکى از افراد کاروان به او گفت : ((این رهزنان را موعظه و نصیحت کن ، بلکه مقدارى از اموال ما را به ما پس دهند، زیرا حیف است که آن همه کالا تباه گردد.))
لقمان گفت :
((سخنان حکیمانه به ایشان گفتن حیف است . ))
آهنى را که موریانه (182) بخورد
نتوان برد از او به صیقل زنگ
به سیه دل چه سود خواندن وعظ
نرود میخ آهنین بر سنگ
سپس گفت : ((جرم از طرف ما است )) (ما گنهکاریم که اکنون گرفتار کیفر آن شده ایم . اگر این بازرگانان پولدار، کمک به بینوایان مى کردند، بلا از آنها رفع مى شد.)
به روزگار سلامت ، شکستگان دریاب
که جبر خاطر مسکین ، بلا بگرداند(183)
چو سائل از تو به زارى طلب کند چیزى
بده و گرنه ستمگر به زور بستاند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد