SH@KER

از شیر مرغ تا گوشت ادمیزاد

SH@KER

از شیر مرغ تا گوشت ادمیزاد

سرمشق از سخنان حضرت على (علیه السلام) قسمت نهم

79 - غافلان بى خبر!

 

قال على (علیه السلام):

«کَمْ مِنْ غافِل یَنْسَجُ ثَوْباً لِیَلْبِسَهُ وَ اِنَّما هُوَ کَفَنُهُ، وَ یَبْنى بَیْتاً لِیَسْکُنَهُ وَ اِنَّما هُوَ مَوْضِعُ قَبْرِه»;

«چه بسیار غافلانى که لباسى براى پوشیدن تهیّه مى کنند، امّا همان لباس کفن آن ها مى شود! و خانه اى براى سکونت مى سازند و آن خانه قبر آن ها مى گردد»(1).

شرح و تفسیر

سؤال: غفلت نعمت است، یا بلا؟

پاسخ: غفلت از جهتى از نعمت هاى الهى است; زیرا زندگى بدون غفلت امکان پذیر نیست! خانواده اى که نوجوان عزیز خویش را از دست مى دهد را تصوّر کنید، اگر آن سوز و گداز روزهاى اوّل مرگ فرزند خود را در روزهاى بعد هم داشته باشند، بزودى خود آن ها هم از بین خواهند رفت، ولى تدریجاً پرده هاى غفلت به عنوان یک نعمت الهى بر روى این مصیبت مى افتد و کم کم آن را به فراموشى مى سپارند. همچنین در مشکلات دیگر، مثل بىوفایى ها، خیانت ها، ضرر و زیان ها، شکست ها و مانند آن غفلت به کمک انسان مى آید. امام صادق (علیه السلام) در توحید مفضّل(2) به این معنى اشاره فرموده است.


1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 382.

2. بحارالانوار، جلد 3، صفحه 57 به بعد.

[ 208 ]

البتّه اگر همین نعمت الهى از حدّ اعتدال خارج شود، تبدیل به یک بلا مى شود; نسیم یک نعمت است; زیرا هوا را جابجا مى کند، مسمومیّت ها را از بین مى برد، گل ها را بارور و میوه ها را به ثمر مى نشاند، امّا اگر از اعتدال خارج شود و تبدیل به طوفان گردد، مصیبت بزرگى مى شود. بنابراین نسیم در حدّ اعتدال نعمت و خارج از آن حد، بلا است.

غفلت نیز چنین است، اگر انسان از پایان زندگى، از مرگ، از خداوند، از معاد غافل شود، بدبخت مى گردد و گاهى ضررهاى غیرقابل جبران مى بیند; مثل این که تا آخرین لحظات زندگى غافل باشد و با مرگ از خواب غفلت بیدار شود، که دیگر وقتى براى جبران باقى نمى ماند.

 

راه هاى مبارزه با غفلت

اولیاء الله براى از بین بردن این غفلت ها به مردم هشدار مى دادند، یکى از هشدارها و راه هاى مبارزه با غفلت یادآورى مرگ است، این که گفته شده است: «هر شب وصیّت نامه خود را زیر سر داشته باشید»(1)، به منظور رسیدن به همین هدف است. امام على (علیه السلام) در حدیث فوق به دنبال همین مطلب است و مى خواهد با یادآورى مرگ، غافلان را هوشیار سازد. طبق این روایت آن حضرت مى فرماید: «غافل پارچه اى آماده پوشیدن مى کند تا در این دنیا عیش و نوش کند، بى خبر از این که همین پارچه کفن او مى گردد!». مخصوصاً در عصر و زمان ما که مرگ بسیار رایج و ساده گردیده است. شخص غافل خانه اى مى سازد و از هر طریقى هزینه آن را تأمین مى کند تا در آن زندگى نماید، غافل از این که همان خانه مقبره و محلّ دفن او مى گردد! در قبرستان شهرهاى بزرگ قبرهاى زیادى از پیش توسّط گورکن ها آماده مى شود، چه بسا خود این گورکن ها بمیرند و در قبرى که براى دیگران کنده اند دفن شوند!

نتیجه این که غفلت در حدّ طبیعى آن نعمت و اگر از اعتدال خارج شود تبدیل به بلا مى گردد.


1. وسایل الشیعه، جلد 13، صفحه 352، حدیث 5 و 7.

[ 209 ]

 

 

 

80 - غیبت، تلاش عاجزان است!

 

قال على (علیه السلام):

«اَلْغیبَةُ جُهْدُ الْعاجِزِ»;

«غیبت کردن آخرین تلاش افراد ناتوان است»(1).

شرح و تفسیر

در میان گناهان کبیره کمتر گناهى همانند غیبت نشانه پستى و ضعف و زبونى و ناجوانمردى است. آن ها که به مذمّت و عیب جویى مردم در پشت سر آن ها مى پردازند و آبرو و حیثیّت افراد را با إفشاى عیوب پنهانى، که غالب مردم به یکى از این عیوب گرفتارند، مى برند و آتش حسد و کینه خود را به این وسیله فرومى نشانند، افرادى ناتوان و فاقد شخصیّتند، که در مبارزه بى دلیل و ظالمانه خود شهامت ندارند و تمام قدرتشان این است که از پشت خنجر بزنند.

در حدیث(2) آمده است: «آن کس که غیبت مردم کند اگر توبه نماید آخرین کس است که وارد بهشت مى شود و اگر توبه نکند نخستین کسى است که وارد دوزخ مى شود!»(3).

در آیه 12 سوره حجرات غیبت به خوردن گوشت مرده برادر مسلمان تشبیه شده است!(4)


1. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 461.

2. بحار الانوار، جلد 72، صفحه 222.

3. یکصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 60.

4. مشروح مباحث مربوط به آیه مذکور، و پاره اى از مطالب مربوط به غیبت را، در کتاب «مثال هاى زیباى قرآن»، جلد دوم، آورده ایم.

[ 210 ]

و در حدیث دیگرى چنین مى خوانیم: «در روز قیامت براى جبران خسارت حیثیّتى غیبت شونده، ثواب کارهاى غیبت کننده را به پرونده غیبت شونده منتقل مى کنند و اگر ثوابى نداشته باشد، گناهان غیبت شونده را به پرونده غیبت کننده منتقل مى نمایند!»(1).

با توجّه به آنچه گذشت، انسان عاقل هرگز غیبت نمى کند; زیرا غیبت شونده یا دوست اوست و یا دشمنش مى باشد. اگر دوست او باشد شخص عاقل در تحت هیچ شرایطى حاضر به خوردن گوشت مرده دوست خود نمى شود و اگر دشمنش باشد هرگز راضى نمى شود که ثواب اعمالش در روز قیامت به پرونده اعمال او منتقل گردد، یا مجازات گناهان غیبت شونده را متحمّل شود!.

بنابراین عقل سلیم حکم مى کند که با کمک همدیگر این گناه کبیره را از زندگى خویش بشوییم، و جامعه را از شرّ عواقب سوء و تبعات آن رهایى بخشیم.

 


1. المحجّة البیضاء، جلد 5، صفحه 273.

[ 211 ]

 

 

 

81 - فرق عاقل و جاهل

 

قال على (علیه السلام):

«اَلْعاقِلُ عَدُوُّ لَذَّتِه وَ الْجاهِلُ عَبْدُ شَهْوَتِه»;

«انسان عاقل دشمن هوس ها و شهوات خویش است، ولى شخص نادان اسیر و بنده شهوات خود مى باشد»(1).

شرح و تفسیر

امتیاز انسان نسبت به سایر موجودات زنده عقل اوست(2). و گرنه از نظر جسمانى بسیار ضعیف و آسیب پذیر و نیازمند است، به گونه اى که بخشى از علم طب را از حیوانات فراگرفته است! بعضى از حیوانات به هنگام بیمارى از گیاهان خاصّى استفاده مى کنند و درمان مى شوند. انسان از این حیوانات راه درمان برخى بیمارى ها را فرا گرفته است! تحمّل انسان در برابر آفات طبیعى و مشکلات بسیار کمتر از حیوانات است. به هر حال امتیاز انسان به عقل اوست، عقلى که او را حاکم مطلق بر جهان کرده است.

ولى سؤالى که در این جا مطرح مى باشد این است که عقل چیست؟

از دیدگاه مادّى ها عقل چیزى است که انسان را با کمترین زحمت به


1. میزان الحکمة، باب 2805، حدیث 13173، (جلد 6، صفحه 420).

2. احادیث مختلف پیرامون عقل را در میزان الحکمه، فصل 365 (جلد 6، صفحه 394 به بعد) مطالعه فرمایید. بیش از سیصد حدیث در کتاب فوق پیرامون عقل ذکر شده است!

[ 212 ]

بیش ترین منافع برساند! امّا از دیدگاه خداپرستان عقل چیزى است که موجب جلب رضاى خداوند شود و انسان را به سعادت برساند!(1).

حضرت على (علیه السلام)در تفسیر عقل مى فرماید: «عاقل کسى است که مخالف و دشمن هواپرستى باشد و بى عقل و نادان کسى است که اسیر خواسته هاى دل خویشتن است». منظور از «لذّت» در این روایت «هواپرستى» است و گرنه اسلام نه تنها با «لذّت» مخالف نیست(2)، بلکه دستور داده است که هر روز بخشى از وقت انسان صرف سرگرمى هاى سالم شود، تا براى باقى مانده روز توان انجام کارها را داشته باشد. بنابراین مراد از لذّت در این حدیث هوى و هوس هاى نامشروع است.

جمله بعدى روایت که تصریح به کلمه «شهوت» دارد شاهد خوبى بر این مدّعا است، طبق این روایت شریف دنیاى امروز، که غرق در هوى و هوس، شهوات جنسى، موادّ مخدّر، فحشا، فساد، تبعیض و بى عدالتى و مانند آن است، دنیاى عاقلى محسوب نمى گردد.

پروردگارا! ما را از اسارت شهوات و بندگى هوى و هوس ها برهان!.

 


1. شخصى از امام صادق (علیه السلام) پرسید: عقل چیست؟ امام فرمود: «ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان; عقل آن است که انسان بر اثر آن به پرسش خداوند روى آورد و در نهایت به بهشت راه یابد». (بحارالانوار، جلد 33، صفحه 170).

2. همان گونه که خداوند متعال در آیه 32 سوره اعراف مى فرماید: (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللهِ الَّتى اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیّباتِ مِنَ الرّزْقِ); بگو: «چه کسى زینت هاى الهى را که خدا براى بندگان خود آفریده، و روزى هاى پاکیزه را حرام کرده است؟!».

[ 213 ]

 

 

 

82 - فلسفه مهمّ حجّ

 

قال على (علیه السلام):

«وَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ حَجَّ بَیْتِهِ الْحَرامِ، الَّذى جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلاَْنامِ، یَرِدُونَهُ وُرُودَ الاَْنْعامِ، وَ یَأْلَهُونَ اِلَیْهِ وُلُوهَ الْحَمامِ ... وَ تَشبَّهُوا بِمَلائِکَتِهِ الْمُطیفینَ بِعَرْشِه»; «خداوند حجّ خانه اش را واجب کرده و آن (خانه ساده و پر رمز و راز) را مرکز توجّه و اقبال مردم قرار داده است. مشتاقانِ (قرب پروردگار) بسانِ تشنه کامانى که به آب گاه مى روند (در کنار این چشمه فیض الهى آرام مى گیرند و) از آن بهره مى برند و مسلمانان همانند کبوتران (که به آشیانه خویش بازمى گردند) به این خانه پناه مى برند ... و شبیه فرشتگانى هستند که در بر گرد عرش الهى در طوافند»(1).

شرح و تفسیر

حجّ از مهمّ ترین عبادات و داراى ابعاد مختلفى است، که هر کدام از دیگرى مهم تر مى باشد. یکى از ابعاد حجّ بُعد اخلاقى آن مى باشد که مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) در عبارت فوق به آن پرداخته است:

تعابیرى زیباتر از تعبیرات فوق در مورد حجّ تصوّر نمى شود; کعبه چشمه جوشان فیض الهى، کعبه پناهگاه مطمئن مسلمانان در برابر حوادث و مشکلات سخت، و بالاخره کعبه بسان عرش الهى است، که


1. نهج البلاغه، خطبه اوّل.

[ 214 ]

مطاف فرشتگان مقرّب پروردگار مى باشد. بنابراین حجّ باید مرکز و پناهگاه مسلمانان در برابر طوفان ها و حوادث و بلاها و مشکلات باشد، حجّ باید تشنه کامان را سیراب گرداند. امّا امروزه دو خطر براى از بین بردن روح حجّ احساس مى شود، که توجّه به آن لازم و ضرورى است:

1ـ توجّه بیش از حدّ به زرق و برق هاى مادّى سفر حجّ، و مکّه و مدینه را به عنوان بازارى براى عرضه کالاها یا خرید کالاى مورد نظر شناختن، و با این قصد به آن جا سفر کردن، یکى از خطراتى است که فلسفه حجّ را تهدید مى کند. متأسّفانه تمام همّ و غمّ جمعى از زوّار از زمان ورود، تا هنگام خروج، تهیّه سوغاتى است. در حالى که فلسفه حجّ این است که انسان ها را براى مدّت زمان کوتاهى از زندگى مادّى جدا کند و وارد أبعاد معنوى آن نماید. امّا این جاذبه هاى کاذب اقتصادى، و توجّه بیش از حدّ به مسأله سوغاتى باعث مى شود که در همان لاک مادّى خویش باقى بمانند.

2ـ برخى دیگر به عنوان یک سفر تفریحى به حجّ نگاه مى کنند، بدین جهت همواره در فکر تهیّه بهترین هتل ها، بهترین غذاها، بهترین وسیله هاى سوارى، و سایر امکانات بهتر هستند و خلاصه تنها به مظاهر مادّى حجّ توجّه دارند. این خطر دیگرى است که حجّ را تهدید مى کند.

انقلاب اسلامى در سایه دین زنده مى ماند. به همین جهت مخالفین و معاندین انقلاب سعى دارند جنبه هاى دینى را کم رنگ یا میان تهى کنند. بنابراین مسلمانان وظیفه دارند دعاهاى کمیل، ندبه، زیارت هاى عاشورا و مانند آن، اعتکاف، نمازهاى جمعه و جماعت، عبادات اجتماعى همچون حجّ و عمره را با شکوه هر چه بیش تر انجام دهند، تا دشمنان در این توطئه نیز با سرافکندگى و شکست عقب نشینى کنند.

 

[ 215 ]

 

 

 

83 - قرآن بهار دل ها

 

قال على (علیه السلام):

«وَ فیهِ رَبیعُ الْقَلْبِ، وَ یَنابیعُ الْعِلْمِ، وَ ما لِلْقَلْبِ جِلاءٌ غَیْرُهُ»;

«بهار دل ها و چشمه هاى دانش در قرآن است و براى قلب و فکر جلایى جز قرآن نتوان یافت»(1).

شرح و تفسیر

جملات سه گانه فوق بسیار بلند و پرمحتوى است، مخصوصاً اگر توجّه داشته باشیم که کسى این جملات زیبا را در توصیف قرآن مجید گفته، که در دامان قرآن پرورش یافته، و از ابتدا شروع وحى بر پیامبر (صلى الله علیه وآله)تا انقطاع آن در کنار خاتم الانبیا و در خدمت قرآن بوده، و یکى از نویسندگان وحى شمرده مى شود. خلاصه، گوینده این سخن کسى است که قرآن را باید از او آموخت! زیرا شاگردان او، مانند ابن عباس، مفسّران بزرگ قرآن هستند، تا چه رسد به آن حضرتش.

با توجّه به این مقدّمه کوتاه، نگاه کنجکاوانه اى به جملات سه گانه بالا مى کنیم:

«وَ فیهِ رَبیعُ الْقَلْبِ»(2) در فصل بهار تمام گیاهان زنده، گل ها


1. نهج البلاغه، خطبه 176.

2. شبیه این جمله در خطبه 110 و 198 نهج البلاغه نیز آمده است.

[ 216 ]

خندان، درختان با طراوات، جنگل ها و بیابان ها سرسبز، میوه ها آماده چیدن و خلاصه تمام طبیعت زنده، زیبا و پرشکوه و خرّم و باطراوت است. هنگامى که نسیم قرآن بر قلب ها مىوزد بهار دل ها شروع مى شود. گل هاى اخلاق و صفات زیبا شکوفه مى کند، درختان پربار تواضع و صبر و استقامت به بار مى نشیند، و یخ هاى وجود انسان، که بر اثر گناه به وجود آمده، کم کم آب مى شود، و آثار باقى مانده زمستان که بوى مرگ و نابودى مى دهد به تدریج از بین مى رود. و روشن است که هر چه بیش تر در خدمت قرآن باشیم، بهار قلب هایمان پرشکوه تر و پربارتر خواهد شد.

«وَ یَنابیعُ الْعِلْمِ»، «ینابیع» جمع «ینبوع» به معناى «چشمه» است; نه یک چشمه بلکه چشمه هاى فراوان علم و دانش در قرآن مجید وجود دارد. بدین جهت است که معتقدیم هر چقدر با قرآن مجید کار شود و در آن اندیشه و تدبّر گردد، مفاهیم تازه و مطالب جدیدى از آن استخراج مى شود و دلیل بر این مطلب وجود نکات نو و مفاهیم جدید در کتاب هاى تفسیرى جدید، نسبت به کتب تفسیرى قدیم است.

علاّمه بلخى، یکى از علماء افغانستان، که چهارده سال از عمرش را در زندان هاى حکومت هاى سلطنتى افغانستان بسر برد، گفت: «در طول این مدّت موفّق شدم بیش از هزار مرتبه قرآن مجید را ختم کنم! هر بار که قرآن را مى خواندم به مطالب جدیدى مى رسیدم که در مرتبه قبل نرسیده بودم» و به یقین اگر باز هم تکرار مى شد، مطالب تازه ترى مکشوف مى گشت.

ما تفسیر نمونه را در طول پانزده سال به صورت مرتّب و بىوقفه نوشتیم و هفت سال هم نوشتن دوره اوّل تفسیر پیام قرآن طول کشید، جمعاً بیست و دو سال کار مستمر با قرآن داشتیم، به گونه اى که این کار

[ 217 ]

در سفر و حضر، در تبعید و خانه ادامه داشت و در هیچ شرایطى تعطیل نمى شد. ولى اکنون که قرآن را مطالعه مى کنم، باز به مطالب جدیدى دست مى یابم و آن ها را یادداشت نموده تا ان شاء الله در آینده منتشر سازم. آرى سرچشمه هاى جوشان علوم در قرآن مجید است.

«وَ ما لِلْقَلْبِ جِلاءٌ غَیْرُهُ» هرگاه احساس کردى قلبت بر اثر گناه، یا غفلت از خدا، یا دور ماندن از حق و مانند آن، زنگار گرفته، قرآن را باز کن و آیاتش را تلاوت نما و در آن تدبّر کن، تا قلبت را صیقل و جلا دهد!.

على (علیه السلام) اهل مبالغه و گزافه گویى نیست. تعبیرات سه گانه فوق حقایق انکارناپذیرى در مورد قرآن است، و لهذا در روایت دیگرى مى خوانیم:

«کسى که قرآن ـ با توصیف هایى که ذکر شد ـ دارد همه چیز دارد، و کسى که قرآن ندارد هیچ چیز ندارد; لَیْسَ عَلى أَحَد بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فاقَة، وَ لا لاَِحَد قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنىً»(1).

با توجّه به این مطالب نباید لحظه اى در عمل به قرآن تردید و سستى کنیم، تا مبادا دیگران در عمل به قرآن از ما پیشى بجویند و نگرانى حضرت على (علیه السلام) در بستر بیمارى و در آخرین لحظات عمرش، که فرمود: «مبادا دیگران در عمل به قرآن بر شما سبقت بگیرند»(2) تحقّق یابد!.

 


1. نهج البلاغه، خطبه 176.

2. نهج البلاغه، نامه 47.

[ 218 ]

 

[ 219 ]

 

 

 

84 - قرآن و بى نیازى

 

قال على (علیه السلام):

«وَ اعْلَمُوا اَنَّهُ لَیْسَ عَلى اَحَد بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فاقَة، وَ لا لاَِحَد قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنىً»;

«آگاه باشید! هیچ کس با داشتن قرآن نیازمند نخواهد بود! و هیچ کس بدون قرآن بى نیاز نخواهد بود!»(1).

شرح و تفسیر

حضرت على (علیه السلام) در نهج البلاغه مطالب گوناگون و بحث هاى فراوانى پیرامون قرآن بیان کرده است. یکى از زیباترین آن ها، سخن فوق است. معناى این روایت این است که تمام نیازهاى بشر در قرآن وجود دارد; نیازهاى اجتماعى، فردى، اخلاقى، اقتصادى، نظامى و مانند آن. بدین جهت اگر قرآن را داشته باشید و به آن عمل کنید هرگز نیازمند نخواهید بود و اگر قرآن را رها کنید، هر چند همه چیز داشته باشید، هرگز بى نیاز نخواهید بود.

نه تنها کلّ قرآن انسان را بى نیاز مى کند، بلکه گاه یک آیه قرآن براى تمام عمر انسان کافى است و مى تواند سرمشق خوب و مناسبى براى سراسر زندگى او باشد. همان گونه که آیه آخر سوره زلزال بر تمام زندگانى آن عرب بیابانى نورافشانى کرد.


1. نهج البلاغه، خطبه 176.

[ 220 ]

توضیح این که: مرد عربى(1) خدمت پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) رسید و عرض کرد: اى پیامبر خدا! به من قرآن بیاموز.

پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله)یکى از اصحابش را فراخواند و به او دستور داد که به آن مرد عرب تعلیم قرآن کند.

صحابى رسول الله (صلى الله علیه وآله) سوره «زلزال» را به مرد عرب تعلیم داد. وقتى عرب بیابانى سوره زلزال را فراگرفت، از جاى برخواست تا با پیامبر (صلى الله علیه وآله)خداحافظى کند و برود. همگان متعجّب شدند!.

حضرت فرمود: کجا مى روى؟

مرد عرب عرض کرد: یا رسول الله! دو آیه آخر این سوره (فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة شَرّاً یَرَهُ)(2) براى تمام عمر من کافى است!

پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود: «او را به حال خود بگذارید، که مرد فقیهى شد!»(3).

آرى اگر کسى معتقد باشد که فرداى قیامت کمترین و کوچک ترین اعمال و گفتار او در مقابلش مجسّم مى شود و باید پاسخگوى آن باشد، همین عقیده او را در تمام زندگى از خطاها و لغزش ها حفظ و به نیکى ها دعوت مى کند.

آرى با داشتن قرآن و عمل کردن به آن نیازى وجود نخواهد داشت و بدون قرآن، هر چند تمام امکانات فراهم باشد، انسان نیازمند خواهدبود.

برخى تصوّر مى کنند غربى هاى دورافتاده از معارف الهى و داراى تمام


1. نویسنده کتاب پرتوى از قرآن، در قسمت دوم جزء سى ام کتاب مذکور، صفحه 224 مى گوید: «وى صعصعة بن ناجیه، جدّ فرزدق بوده است».

2. پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) این دو آیه را «جامعه» نامید و عبدالله بن مسعود، یکى از اصحاب پیامبر، آن را «محکم ترین» آیات قرآن شمرده است. (مجمع البیان، جلد 5، صفحه 527).

3. تفسیر نمونه، جلد 27، صفحه 231.

[ 221 ]

امکانات مادّى، انسان هاى خوشبختى هستند. در حالى که در مهد تمدّن غرب، یعنى آمریکا، اساسى ترین نیاز بشر، یعنى امنیّت، وجود ندارد! به گونه اى که رفت و آمد در شب در بسیارى از شهرها خطرناک است! همان گونه که تردّد در روز، اگر پول قابل توجّهى همراه انسان باشد، خالى از خطرات مهمّ نخواهد بود; چرا که به قول یکى از دانشمندان فرانسوى تمام ارزش هاى آمریکایى در دلار خلاصه مى شود و همه چیز فداى آن مى گردد، دلار معبود آن هاست! کودکان آن ها در مدارس به روى معلّم و هم کلاسى هاى خود اسلحه مى کشند و بارها اتّفاق افتاده که آن ها را کشته اند، موادّ مخدّر و مراکز فساد در آن جا غوغا مى کند، هر چند صنایع آن ها دنیا را پر کرده است.

به هر حال ما مسلمانان باید قدر این عطیّه و نعمت بى بدیل الهى را بدانیم و آن را پاس بداریم و در فهم و درک مضامین آیات نورانى آن تلاش کنیم و سپس براى عمل به این نسخه شفابخش دامن همّت به کمر زنیم و دیگران را نیز نسبت به عمل به آن تشویق کنیم.

 

[ 222 ]

 

[ 223 ]

 

 

 

85 - قلعه تسخیرناپذیر تقوى

 

قال على (علیه السلام):

«فَاعْتَصِمُوا بِتَقْوَى اللهِ، فَاِنَّ لَها حَبْلا وَثیقاً عُرْوَتُهُ، وَمَعْقِلا مَنیعاً ذِرْوَتُهُ»;

«(اى مسلمانان!) تقوى را پیشه خود سازید، و به آن چنگ بزنید; زیرا تقوى ریسمانى استوار، و دستگیره اى محکم، و پناهگاهى مطمئن است»(1).

شرح و تفسیر

امیرمؤمنان على (علیه السلام) در این فراز از خطبه خود دو تشبیه براى تقوى بیان فرموده است:

در جمله اوّل تقوى را به ریسمانى تشبیه کرده که دستگیره آن محکم است، چنین تشبیهى براى قرآن مجید نیز بیان شده است(2).

این تشبیه ممکن است اشاره به یکى از دو چیز باشد:

1ـ دنیا مانند چاهى است که مردم در اعماق آن هستند، در چنین وضعیّتى ریسمان محکمى لازم است تا مردم با تمسّک به آن، از چاه نجات یابند. حضرت على (علیه السلام)تقوى را به منزله ریسمانى معرّفى کرده است که انسان مى تواند به وسیله آن از چاه هواى نفس و جهان مادّه رهایى یابد.


1. نهج البلاغه، خطبه 190.

2. در روایتى از امام رضا (علیه السلام) قرآن به «حبل الله المتین» توصیف شده است. به میزان الحکمة، باب 3294، حدیث 16136، (جلد 8، صفحه 70) مراجعه کنید.

[ 224 ]

2ـ کوهنوردانى که مى خواهند از درّه هاى خطرناک عبور کنند، معمولا یک طناب طولانى همراه دارند و همه آن ها به آن طناب متّصل هستند تا اگر یکى لغزید، بقیّه او را نگهدارند و احتمال این که همه آن ها بلغزند بسیار کم است، بنابراین اگر یک نفر بلغزد سقوط نمى کند، چون به آن ریسمان متّصل است.

شاید آیه شریفه (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمیعاً وَ لاتَفَرَّقُوا)(1) نیز اشاره به همین مطلب باشد، که وقتى همه راهیان قلّه سعادت به ریسمان الهى چنگ زدند و به آن متّصل شدند، اگر بعضى لغزش هایى داشته باشند، دیگران او را از سقوط حفظ مى کنند.

در تشبیه دوم، تقوى به قلّه اى تشبیه شده که خارج از دسترس دشمن است. انسان متّقى برفراز چنین قلّه تسخیرناپذیرى قرار دارد.

آرى با تمسّک به ریسمان تقواى الهى مى توان از چاه مخوف هواى نفس خارج شد و به قلّه کمال و سعادت صعود کرد و از دسترس دشمن در پناهگاهى مطمئن قرار گرفت.

 


1. سوره آل عمران، آیه 103.

[ 225 ]

 

 

 

86 - قلعه نفوذناپذیر!

 

قال على (علیه السلام):

«اِعْلَمُوا عِبادَ الله، اِنَّ التَّقْوى دارُ حِصْن عَزیز، وَ الْفُجُورَ دارُ حِصْن ذَلیل، ... اَلا وَ بِالتَّقْوى تُقْطَعُ حُمَةُ الْخَطایا، وَ بِالْیَقینِ تُدْرَکُ الْغایَةُ الْقُصوى»;

«اى بندگان خدا! بدانید که تقوى قلعه اى محکم و نیرومند است، امّا بدکارى و گناه حصارى است سست و بى دفاع ... آگاه باشید که با تقوى مى توان ریشه گناهان را برید و با یقین به برترین درجه مقصود نائل شد»(1).

شرح و تفسیر

انسان در این دنیا مورد هجوم انواع آفات و بلاهاست، هم از نظر جسمانى و هم از نظر روحى. خداوند متعال یک نوع ابزار دفاعى در جسم انسان قرار داده که میکروب ها را دفع مى کند و اگر این نیروى دفاعى نبود انسان عمر چندانى نمى کرد. بیمارى ایدز، که متأسّفانه ارمغان عصر ماست، نیروى دفاعى جسم انسان را از بین مى برد و گلبول هاى سفید را نابود مى سازد.

خداوند در مسایل روحى و اخلاقى نیز یک نیروى دفاعى آفریده که جلوى بیمارى ها را مى گیرد و آن تقوى است; آدم بى تقوى مانند مبتلایان به ایدز مى باشد! از روایت فوق، علاوه بر تشبیه زیبایى، که شرح


1. نهج البلاغه، خطبه 157.

[ 226 ]

آن گذشت، دو نکته دیگر روشن مى شود:

نخست معلوم مى گردد که تقوى همان نیروى دفاعى درونى است. تقوى همان عدالت است، و عدالت همان تقوى است، تقوى اگر به مراحل بالا برسد همان عصمت است.

نکته دوم این که بهترین راه مبارزه با تهاجم فرهنگى دشمنان اسلام، تقوى است. ما براى حفظ سلامت جسم نمى توانیم تمام جامعه را از میکروب ها پاک کنیم، امّا مى توانیم نیروى دفاعى بدن را تقویت کنیم. در مورد روح نیز چنین است که هر چند نمى توان تمام جامعه را از همه صفات رذیله و تهاجم ضد ارزشى دشمن پاک کرد، امّا مى توان تقوى را در درون تقویت نمود. و با نیروى تقوى با آن مقابله کرد.

 

[ 227 ]

 

 

 

87 - قلّه رفیع جود و سخاوت

 

قال على (علیه السلام):

«غایَةُ الْجُودِ اَنْ تُعْطى مِنْ نَفْسِکَ الَْمجْهُودَ»;

«نهایت (و قلّه رفیع) جود و بخشش آن است که در حدّ توان، به دیگران بذل و بخشش نمایى»(1).

شرح و تفسیر

در عالم هستى همه موجودات طبیعتاً بخشنده هستند و از آنچه دارند در اختیار دیگران مى گذارند; از جمله این موجودات مى توان به خورشید عالم افروز اشاره کرد. خورشید دائماً در حال بخشش «نور» «حرارت» و «انرژى» به جهان هستى است. بر اثر این بذل و بخشش، روزانه سیصد هزار میلیون تُن از وزن خورشید کاسته مى شود! ولى این موجود پربرکت، همچون شمع مى سوزد تا محفل موجودات منظومه شمسى را روشن سازد.

انسان که گل سرسبد موجودات جهان هستى است، و تمام جهان هستى براى خدمت به او خلق شده اند، و مقامى بالاتر از فرشتگان و ملائک دارد، و خلیفه و نماینده خداوند در زمین است، نیز باید هماهنگ با این قانون کلّى، دیگران را از امکاناتى که دارد محروم نسازد و وصله اى


1. ارشاد مفید، صفحه 158 (به نقل از میزان الحکمة، باب 633، حدیث 2977).

[ 228 ]

ناهمرنگ با موجودات بخشنده جهان هستى نباشد. آیا شایسته است آدمى که همه چیز از خداوند مى خواهد و امیدوار است خداوند حاجت هاى او را برآورده کند، و آنچه را مى خواهد به او ببخشد، خود بُخل ورزد و حاضر نباشد حاجت کسى را برآورده سازد؟

روایت فوق به همه سفارش مى کند که هماهنگ با نظام هستى حرکت کنند و آنچه در توان دارند در کمک به دیگران مضایقه نکنند. جود و بخشش آثار مهمّى در دنیا و آخرت دارد و آثار معنوى آن به قدرى گسترده است که حتّى ممکن است انسان هاى بى ایمانِ بخشنده را نیز از آتش نجات دهد!

از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) نقل شده است که به «عُدَى»، فرزند «حاتم طایى» فرمود:

«دُفِعَ عَنْ اَبیکَ الْعَذابُ الشَّدیدُ لِسَخاءِ نَفْسِه; عذاب شدید از پدرت به خاطر سخاوتش برداشته شد!»(1).

مباحث مربوط به جود و بخشش دامنه دار است(2)، در این جا به همین مقدار قناعت مى کنیم، به امید آن که ما نیز همچون سایر موجودات جهان هستى، دیگران را در امکانات خویش سهیم کنیم.

 


1. بحار الانوار، جلد 68، صفحه 354.

2. مشروح این مباحث را در «اخلاق در قرآن»، جلد 2، صفحه 385 به بعد، مطالعه فرمایید.

[ 229 ]

 

 

 

88 - کمال عفّت و خویشتن دارى

 

قال على (علیه السلام):

 

«کمال عفّت در آن است که انسان به مقدار نیازش قناعت کند»(1).

شرح و تفسیر

علماء علم اخلاق معتقدند که صفات فضیلت اخلاقى حدّ وسط بین إفراط و تفریط است، که هر دو رذیله اخلاقى محسوب مى شود. آن ها براى انسان چهار صفت اصلى اخلاقى قائلند; شجاعت، عفّت، حکمت و عدالت.

عفّت حدّ اعتدال قوّه شهویّه است، اگر از حدّ بگذرد شهوت مى شود. شهوترانى و شهوت پرستى; البتّه شهوت به معناى عامّ کلمه; یعنى تسلیم خواسته هاى نفس شدن. و اگر پایین تر از حدّ اعتدال باشد تنبلى محسوب مى شود و اگر در حدّ اعتدال باشد عفّت است. مثلا علاقه به مال و کار و فعالیّت براى تحصیل آن، اگر زیاد از حدّ باشد دنیاپرستى است که مذموم مى باشد، و اگر اصلا دنبال آن نرود سستى و تنبلى است که آن هم مذموم مى باشد، امّا اگر در حدّ اعتدال و به اندازه نیاز باشد عفّت است که امر بسیار خوبى شمرده مى شود. با توجّه به این مقدّمه به شرح و تفسیر روایت بازمى گردیم.


1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419.

[ 230 ]

حضرت مى فرماید: «کمال عفّت در این است که انسان به مقدار نیازش قناعت کند».

محقّقان مى گویند: ثروت هاى دنیا در سه مسیر مصرف مى گردد:

1ـ ضروریات زندگى; بدین معنى که به حدّاقل احتیاجات زندگى قناعت شود.

2ـ مسایل رفاهى; که بالاتر از ضروریات زندگى است، امّا در حدّ اسراف نیست.

3ـ شهوات و هوس ها; متأسّفانه آمارها نشان مى دهد که قسمت عمده ثروت هاى دنیا در مسیر سوم مصرف مى شود و حدّ و حصرى ندارد و نمونه هاى فراوانى مى توان براى آن ذکر کرد که کاخ هاى شاهان و سرمایه داران بزرگ و زرق و برق هاى دنیاپرستان نمونه بارز آن است.

روایت مزبور قطعاً شامل مورد اوّل مى شود و بدون شک مورد سوم را نفى مى کند، امّا ممکن است مورد دوم را نیز شامل شود، زیرا آنچه بالاتر از ضروریّات زندگى است و در حدّ اسراف نمى باشد، جزء نیازهاى انسان محسوب مى گردد.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد