SH@KER

از شیر مرغ تا گوشت ادمیزاد

SH@KER

از شیر مرغ تا گوشت ادمیزاد

سرمشق از سخنان حضرت على (علیه السلام) قسمت دهم

89 - گناهان پنهان!

 

قال على (علیه السلام):

«اَللّهُمَّ اغْفِرْلى رَمَزاتِ الاَْلْحاظِ، وَ سَقَطاتِ الاَْلْفاظِ، وَ شَهَواتِ الْجَنانِ، وَ هَفَواتِ اللِّسانِ»;

«الهى! نگاه هاى اشارت آمیز، سخنان بى فایده، خواسته هاى نابجاى دل، و لغزش هاى زبان را بر من ببخش!»(1).

شرح و تفسیر

از احادیث و روایات معصومان (علیهم السلام) استفاده مى شود که دو نوع گناه، بسیار خطرناک است:

1ـ نخست گناهان صغیره، مخصوصاً براى افراد متدیّن که معمولا از گناهان کبیره فاصله مى گیرند و چون آن ها را با اهمیّت تلقّى مى کنند آلوده آن نمى شوند، ولى نسبت به گناهان صغیره این برخورد را ندارند و بدین جهت خطر آلودگى به آن وجود دارد.

2ـ نوع دوم گناهانى که مخفى و پنهان است و جز انسان و خدایش هیچ کس از آن آگاه نمى گردد.

روایت فوق پیرامون قسم دوم این گناهان بحث مى کند. این روایت هر چند در قالب دعا و طلب بخشایش از این نوع گناهان است، ولى در


1. نهج البلاغه، خطبه 78.

[ 232 ]

حقیقت نوعى درس براى مخاطبین است که از چنان گناهانى بپرهیزند. گناهان پنهانى نظیر استهزا کردن و تحقیر نمودن شخصى محترم، با نگاه چشم، یا اشاره بى موردى که باعث ریختن آبروى انسان آبرومندى گردد، یا گناهانى که با شوخى هاى بى مورد و الفاظ بى ارزش و ناشایست انجام مى گیرد، شوخى هایى که گاه جدّى تر از جدّى است! و برخى از این طریق انتقام جویى مى کنند! و گناهانى نظیر ریا و خودنمایى که سدّ مهمّى در برابر قبولى طاعات و عبادات محسوب مى گردد.

خلاصه باید از این نوع گناهان، که مانعى براى انجام آن جز ایمان و تقوى وجود ندارد، به خداوند کریم پناه ببریم. و از خدا بخواهیم که این گناهان را بر ما ببخشد.

 

[ 233 ]

 

 

 

90 - لباس تقوى

 

قال على (علیه السلام):

«فَاِنَّ الْجِهادَ بابٌ مِنْ اَبْوابِ الْجَنَّةِ، فَتَحَهُ اللهُ لِخاصَّةِ اَوْلِیائِه، وَ هُوَ لِباسُ التَّقْوى، وَ دِرْعُ اللهِ الْحَصینَةُ»;

«بى شک جهاد درى از درهاى بهشت است، که خداوند آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است، جهاد لباس تقوى و زره مستحکم خداست»(1).

شرح و تفسیر

تقوى در این حدیث پرمعنى به لباس تشبیه شده است. امیرمؤمنان على (علیه السلام) در حقیقت با این جمله، به آیه 26 سوره اعراف اشاره دارد; آن جا که خداوند متعال مى فرماید:

(یا بَنى آدَمَ قَدْ اَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارى سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ); «اى فرزندان آدم! لباسى براى شما فرستادیم که اندام شما را مى پوشاند و مایه زینت شماست; امّا لباس تقوى بهتر است. این ها (همه) از آیات خداست، تا متذکّر نعمت هاى او شوند».

خداوند متعال در این آیه شریفه بر بندگان خویش به خاطر لباس منّت مى گذارد و تعبیر «أنْزَلْنا» در مورد لباس جالب است، سرّ آن این


1. نهج البلاغه، خطبه 27.

[ 234 ]

است که خداوند آب را از آسمان نازل مى کند، حیوانات آن را مى نوشند و گیاهان مورد نیاز آن ها مى روید و تغذیه مى کنند. سپس بر بدن آن ها پشم و مو مى روید و انسان ها با آن پشم و موها براى خویش لباس تهیّه مى کنند. البتّه مى توان گفت که در تعبیراتى مانند «أنزلنا» لازم نیست که همیشه یک عُلوّ مکانى مثل عُلوّ آسمان نسبت به زمین باشد; بلکه علوّ مقامى هم کافى است. چرا که خداوند مکان خاصّى ندارد.

بنابراین چون خداوند متعال لباس را به انسان ارزانى داشته، تعبیر به «انزلنا» شده است; هر چند لباس در روى زمین آماده شده باشد.

نقش لباس

لباس سه نقش اساسى دارد:

1ـ جنبه حفاظت دارد; زیرا جلوى آسیب هاى خارجى را مى گیرد.

2ـ ساتر العیوب است و از آشکار شدن عیوب انسان جلوگیرى مى نماید.

3ـ باعث زینت و احترام انسان مى شود; زیرا انسان برهنه شبیه به حیوانات است و لهذا مى توان لباس را تابلوى شخصیّت انسان دانست و بسیارى از صفات اخلاقى انسان را روى این تابلو مى توان قرائت کرد. از تابلوى لباس به راحتى مى توان پى برد که صاحب آن کم حوصله است یا پرحوصله؟ منظّم است، یا نامنظّم؟ تند است، یا ملایم؟ با خانواده اش مشکل دارد، یا ندارد؟

خلاصه این که لباس این سه هدف را دنبال مى کند و اگر نگاهى به لباس هایى که اکنون پوشیده مى شود، مخصوصاً آنچه برخى از جوانان و زنان مى پوشند، بیندازیم متوجّه خواهیم شد که متأسّفانه پاره اى از آن ها هدف هاى اصلى لباس خود را فراموش کرده اند!

[ 235 ]

به هر حال تقوى نیز لباسى است که این سه هدف را دنبال مى کند:

اوّلا: تقوى از روح انسان محافظت مى کند و او را از لغزش هاى اخلاقى حفظ مى کند; لغزش هاى اخلاقى که نه تنها روح او را مجروح، بلکه کرامت انسانى او را نابود مى کند!.

ثانیاً: تقوى عیوب اخلاقى انسان را مى پوشاند و مانع بروز آن مى گردد.

و ثالثاً: تقوى زینت و نشانه شخصیّت است، انسان متّقى حتّى در نزد انسان هاى بى تقوى محترم است.

تقوى تنها یک لباس عادى و معمولى نیست، بلکه به عنوان لباس جنگ هم مى تواند مورد استفاده قرار گیرد. و از آن جا که جهاد یک رویداد دائمى زندگى انسان است، مخصوصاً در بُعد جهاد اصغر و مبارزه با نفس، نیاز به این لباس دائمى و همیشگى است.

بنابراین باید همواره از این لباس رزم سود جست، تا انسان را از آفات و خطرات حفظ کند و عیوب او را بپوشاند و زینت مناسبى برایش باشد.

 

[ 236 ]

 

[ 237 ]

 

 

 

91 - مؤمن آینه مؤمن است

 

قال على (علیه السلام):

«یا کُمَیْلُ! اَلْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِنِ، لاَِنَّهُ یَتَأَمَّلُهُ فَیَسُدُّ فاقَتَهُ وَ یُجْمِلُ حالَتَهُ»;

«اى کمیل! مؤمن آینه سایر مؤمنان است، زیرا (براى او دو کار انجام مى دهد)، 1 ـ نقاط ضعف او را برطرف مى سازد و 2 ـ نقاط قوّتش را بیش تر مى کند»(1).

شرح و تفسیر

امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) در روایت مذکور به دو خدمت از مهمّ ترین خدمات متعدّدى که یک آینه انجام مى دهد اشاره فرموده است، ولى این دو، ویژگى هایى دارد که در این جا به پنج مورد آن اشاره مى شود:

1ـ آینه عیب و حُسن، نقطه ضعف و قوّت، بدى و خوبى افراد را بدون سر و صدا و جار و جنجال به آن ها نشان مى دهد. بدون این که دیگران، حتّى کسانى که در کنار آینه هستند، متوجّه شوند این کار را انجام مى دهد و آبروى شخص را نمى برد.

2ـ آینه صاف خوبى و بدى را به همان اندازه اى که هست نشان مى دهد، نه کمتر و نه زیادتر. جناحى نیز عمل نمى کند، که عیوب دوستانش را کوچک جلوه دهد و خوبى هاى آن ها را بزرگ و در مورد دیگران بالعکس عمل کند.

3ـ آینه عیب انسان را بیان مى نماید، ولى هرگز او را ملامت و سرزنش


1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 414.

[ 238 ]

نمى کند و انسان را نزد دیگران تحقیر و کوچک نمى نماید.

4ـ بیان حُسن و عیب کسى که در مقابل آینه قرار مى گیرد همیشگى است و آینه از این کار خسته نمى شود، نه مانند بعضى افراد که اگر خسته نباشد، سرحال باشد، گرفتارى نداشته باشد، به فکر معایب و محاسن دوستش مى باشد و گرنه گویا چشم ها را برهم مى گذارد و هیچ نمى بیند.

5ـ انسان هر چه به آینه نزدیک تر شود عیب و حسن خود را بهتر متوجّه مى شود، البتّه به شرط این که آینه مقابل او چهار صفت داشته باشد:

الف) باید نور و روشنایى در آن بیفتد و گرنه نمى تواند کارى کند.

ب) گرد و غبار و زنگار نداشته باشد، بلکه باید تمیز و صاف باشد.

ج) آینه نباید کج و معوج باشد، بلکه باید صاف و شفّاف باشد.

د) کسى که به آینه نگاه مى کند باید چشم بینا داشته باشد، آینه تنها در صورتى قابل استفاده است که بیننده آن چشم بینا داشته باشد.

با توجّه به ویژگى هاى پنج گانه آینه، و این که مؤمن به آینه تشبیه شده است، شخص مؤمن نیز باید داراى این اوصاف باشد. ولى متأسّفانه بعضى، فقط عیوب دیگران را مى بینند و چشمانشان را به روى خوبى ها بسته اند. بدین جهت طرف مقابل هم حرف او را نمى پذیرد.

ما باید به هنگام تذکّر و امر به معروف، محاسن را قبل از معایب بیان کنیم، تا صاحب عیب بپذیرد و در صدد رفع آن برآید. بعضى دیگر، عیوب مردم را در أنظار دیگران مطرح مى کنند و آن ها را تحقیر و سرزنش مى نمایند. برخى، هر چه به دوست خود نزدیک تر مى شوند، کمتر عیوب او را متذکّر مى شوند. و آخرین سخن این که مؤمن علاوه بر این که براى تک تک مؤمنین آینه است، باید براى کلّ جامعه هم آینه اى با شرایط چهارگانه بالا باشد. همان گونه که رسانه ها، مطبوعات، روزنامه ها، کتاب ها و مانند آن نیز مى توانند آینه هاى عمومى خوبى باشند; مشروط بر این که آنچه راهست بگویند، نه آنچه را دوست دارند.

[ 239 ]

 

 

 

92 - مؤمنان واقعى!

 

قال على (علیه السلام):

«اَلْمُؤْمِنُ وَقُورٌ عِنْدَ الْهَزاهِزِ، ثَبُوتٌ عِنْدَ الْمَکارِه، صَبُورٌ عِنْدَ الْبَلاء، شَکُورٌ عِنْدَ الرَّخاء، قانِعٌ بِما رَزَقَهُ اللهُ، لا یَظْلِمُ الاَْعْداءَ، وَ لا یَتَحامَلُ لِلاَْصْدِقاءِ، النّاسُ مِنْهُ فى رَاحَة، وَ نَفْسُهُ مِنْهُ فى تَعَب ...»;

«مؤمن در مقابل حوادث سخت و تکان دهنده ثابت و استوار، و به هنگام ناخوش آیندها محکم و پا برجاست، در برابر بلاها صبور و پرتحمّل، در مقابل نعمت ها شاکر و سپاس گزار، و به آنچه خداوند روزى اش ساخته قانع است. مؤمن به دشمنانش نیز تعدّى نمى کند، و بار خود را بر دوش دوستانش نمى گذارد، مردم از او در آرامش اند، (هر چند) جان و تنش در زحمت باشد»(1).

شرح و تفسیر

احادیث فراوانى در مورد ویژگى هاى افراد باایمان وارد شده، که هر کدام از یک زاویه شخصیّت مؤمن را بیان مى کند. در روایت فوق نُه صفت از صفات مؤمنان واقعى بیان شده، که قسمتى از آن اخلاق فردى مؤمن را بیان مى کند و بخشى دیگر مربوط به اخلاق جمعى و نوع برخورد او با اجتماع است. در آغاز اشاره اى به صفات فردى او دارد:

1 و 2ـ «اَلْمُؤْمِنُ وَقُورٌ عِنْدَ الْهَزاهِزِ، ثَبُوتٌ عِنْدَ الْمَکارِه»: «هزاهز» از ماده


1. میزان الحکمة، باب 291، حدیث 1408، (جلد اوّل، صفحه 332).

[ 240 ]

«هَزَّ» به معنى حوادث تکان دهنده است، و این کلمه مفهوم وسیعى دارد. این حوادث تکان دهنده، گاه مصائب، گاه حملات دشمن، گاه بیمارى هاى صعب العلاج، و گاه زلزله ها و طوفان هاى سخت و طاقت فرساست. مؤمن در مقابل تمام این حوادث استوار و ثابت قدم و همچون کوه مى باشد، مؤمن به کمک ایمانش در مقابل طوفان ها، خود را گم نمى کند و دست پاچه نمى شود، بلکه باوقار، طوفان ها را از سر مى گذراند.

«صَبُورٌ عِنْدَ الْبَلاء»; به هنگام بلاء و حوادث دردناک، که دامنگیر هر انسانى مى شود، بى تابى و بى قرارى نمى کند، جزع و فزع نمى نماید، بلکه صبر را پیشه خویش مى سازد، تا از امتحان الهى سرافراز بیرون آید.

«شَکُورٌ عِنْدَ الرَّخاء»; مؤمن همان گونه که مصیبت و نقمت کاسه صبرش را لبریز نمى کند و او را از خود بى خود نمى سازد، فزونى نعمت نیز او را از یاد خدا، یعنى صاحب اصلى این نعمت ها، غافل نمى کند; بلکه به هنگام راحتى هم به یاد خداست و شکر نعمت هایش را مى گذارد. مؤمن نه تنها در زبان و گفتار شاکر نعمت هاى الهى است، بلکه در عمل هم چنین است; یعنى نعمت هاى الهى را فقط در مسیر رضاى پروردگار صرف مى کند.

«قانِعٌ بِما رَزَقَهُ الله»; مؤمن به آنچه دارد قانع است، و ثمره قناعت آرامش است. بدین جهت با یک زندگى ساده به آرامش مى رسد، امّا افرادى هستند که با داشتن کاخ ها و ثروت ها کمترین آرامشى ندارند.

در ذیل روایت به چهار ویژگى اجتماعى آن ها اشاره مى فرماید: ستم آن ها به کسى نمى رسد، حتّى به دشمنان آن ها، و بر دوستان خود تحمیل نمى کنند، عادت به فراافکنى مشکلات ندارند، لذا همه مردم از دست آن ها در راحتند، هر چند خودشان در مشکل باشند.

خداوندا ما را یارى کن که مصداق بارز این صفات والا باشیم.

 

[ 241 ]

 

 

 

93 - مجازات شش گروه به خاطر شش خصلت!

 

قال على (علیه السلام):

«اِنَّ اللهَ یُعَذِّبُ سِتَةً بِسِتَة: الْعَرَبَ بِالْعَصَبِیَّةِ، وَ الدَّهاقینَ بِالْکِبْرِ، وَ الاُْمَراءَ بِالْجَوْرِ، وَ الْفُقَهاءَ بِالْحَسَدِ، وَ التُّجّارَ بِالْخیانَةِ، وَ اَهْلَ الرُّسْتاقِ بِالْجَهْلِ»;

«خداوند شش گروه را به خاطر شش عمل (یا صفت) مجازات مى نماید: عرب ها را به خاطر تعصّب (نابجا)، و کدخدایان را به خاطر کبر و غرور، و زمامداران را به خاطر ظلم و ستم، و فقیهان را به خاطر حسادت، و بازرگانان را به خاطر خیانت (در اموال مردم)، و روستاییان (جاهل) را به خاطر جهل و نادانى»(1).

شرح و تفسیر

به توضیحى کوتاه پیرامون هر یک از گروه هاى ششگانه فوق توجّه کنید:

«اَلْعَرَبَ بِالْعَصَبِیَّةِ»; عرب هاى متعصّب را به خاطر صفت زشت تعصّب در برابر حق مجازات مى کند، عصبیّتى که مانع قبول حق و حقیقت مى شود و بسان پرده اى از مشاهده واقعیّت ها جلوگیرى مى کند!.

«وَ الدَّهاقینَ بِالْکِبْرِ; «دهقان» مفرد «دهاقین» به معنى «دهبان» و «کدخدا» و «خان» است و در واقع معرّب دهگان (به معنى صاحب ده یا رئیس ده) مى باشد(2). به هر حال خداوند «کدخدا» و «خان» را به خاطر


1. بحار الانوار، جلد 75، صفحه 59.

2. فرهنگ عمید، صفحه 602.

[ 242 ]

غرور و تکبّرى که دارد مجازات مى نماید. برخى از خوانین آن قدر مغرور و متکبّر هستند که به رعیّت و مردم خود همانند حیواناتشان نگاه مى کنند و کمترین ارزشى براى آن ها قائل نیستند!.

«وَ الاُْمَراءَ بِالْجَوْرِ»; سومین دسته اى که در این روایت به آن ها اشاره شده، زمامداران و حکمرانان بر مردم هستند. عامل مجازات و عذاب این گروه، ظلم و جورى است که بر مردم تحت فرمان خود روا مى دارند.

«وَ الْفُقَهاءَ بِالْحَسَدِ»; حسادت نیز یکى از عوامل عذاب الهى است و این صفت زشت و رذیله اخلاقى عامل عذاب علما و فقها و دانشمندان حسود است. فقهایى که با کمک گرفتن از حسادت مى خواهند مقام و منزلت دیگران را زایل کنند، گرفتار عذاب الهى مى شوند!.

«وَ التُّجّارَ بِالْخیانَةِ»; خداوند بازرگانان را به خاطر خیانت در اموال مردم عذاب مى نماید. کم فروشى، غشّ در معامله، نپرداختن طلب طلبکاران، احتکار و مانند آن، نوعى خیانت است.

«وَ اَهْلَ الرُّسْتاقِ بِالْجَهْلِ»; روستاییان نیز بر اثر جهل و نادانى و بى اطّلاعى از معارف دینى مشمول مجازات مى شوند. کسى که قدرت بر تحقیق و پرسش دارد و به دنبال آن نمى رود و در جهل مى ماند جهل عذر او نمى شود، بلکه چنین جهلى عامل عذابش مى گردد.

نکات سه گانه

1ـ بدون شک هر کس مبتلا به این افعال و صفات شود، مشمول عذاب خداوند مى گردد; هر چند در زمره یکى از گروه هاى فوق نباشد. یعنى انسان حسود مجازات دارد هر چند جزء «فقها» نباشد، همان گونه که شخص متکبّر طعم تلخ عذاب الهى را خواهد چشید هر چند «کدخدا» یا

[ 243 ]

«خان» نباشد، همچنین نسبت به بقیّه صفات.

با توجّه به مطلب فوق این سؤال مطرح مى شود که: چرا هر یک از صفات فوق به طایفه خاصّى نسبت داده شده، در حالى که مبتلا شدن به هر یک از این صفات براى هر گروه و شخصى امکان پذیر است؟

در جواب این سؤال توجّه به این نکته لازم است که هر گروهى یک نقطه آسیب پذیرى دارد، که لغزش او در آن نقطه شدیدتر است. روایت فوق در واقع نقطه آسیب پذیرى هر یک از جمعیّت هاى شش گانه را بیان کرده است.

به عبارت دیگر، بعضى در مقابل برخى گناهان بیمه اند; مثل این که هرگز قمار نمى زند و یا لب به شراب آلوده نمى کند، ولى در مورد برخى دیگر از گناهان کاملا در خطر و لغزش قرار دارد. این روایت به گناهان نوع دوم پرداخته است.

2ـ اصول و ریشه هاى بدبختى انسان ها همان شش صفتى است که در روایت بالا به آن اشاره شد. اگر این صفات از جامعه بشریّت رخت بربندد و روزى تعصّب و تکبّر و ظلم و حسادت و خیانت و جهالت ریشه کن گردد، قطعاً چنان دنیایى همچون بهشت خواهد بود. به امید آن روز!.

 

[ 244 ]

 

[ 245 ]

 

 

 

94 - محور ارزشى جامعه

 

قال على (علیه السلام):

«وَ لا تَضَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ التَّقْوى، وَ لا تَرْفَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ الدُّنْیا، وَ لا تَشیمُوا بارِقَها، وَ لا تَسْمَعُوا ناطِقَها، وَ لا تُجیبُوا ناعِقَها»;

«کسى که تقوى او را بالا برده است شما او را پایین نیاورید، و کسى که دنیا او را بالا برده شما او را بالا نبرید، زرق و برق دنیا توجّه شما را جلب نکند، و به سخن آن کس که شما را به دنیا ترغیب مى کند گوش فرا ندهید، و به ندایش پاسخ نگویید»(1).

شرح و تفسیر

محور هر جامعه اى نظام ارزشى آن جامعه است و همان است که به جامعه شکل و جهت مى دهد. اگر محور ارزشى جامعه اى منافع مادّى باشد همه برنامه هاى آن جامعه بر همین محور دور مى زند; تعلیم و تربیت، ادارات و سازمان ها، کتاب ها و مطبوعات و رسانه ها، سینماها و مراکز هنرى، میادین ورزشى و دیگر برنامه هاى آن جامعه سمت و سوى منافع مادّى مى گیرد و بالعکس، اگر محور جامعه اى تقوى باشد، همه برنامه هاى آن جامعه رنگ و بوى تقوى مى گیرد و این جاست که سخن از کرامت انسان به طور جدّى مطرح مى گردد.


1. نهج البلاغه، خطبه 191.

[ 246 ]

کار مهمّ پیامبران الهى ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ تعویض محورها بود. و کار عمده شیاطین و استکبار، تخریب محورهاى ارزشى است. بدین جهت آن ها سعى دارند به مردم تلقین کنند که اصل اساسى اقتصاد و منافع مادّى است، نه معنویّت و جهان آخرت!

هنگامى که پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله)به رسالت مبعوث مى شود و محورهاى ارزشى جامعه را عوض مى کند، محصولات جامعه نیز عوض مى شود. جامعه اى که تا قبل از آمدن اسلام به افراد پست و بى ارزشى چون ابوسفیان و ابوجهل مى بالید، محصولات جدیدى پیدا مى کند و به انسان هاى بى نظیر یا کم نظیرى همچون على (علیه السلام) و مقداد و ابوذر مى بالد.

روایت فوق، با اشاره به محور ارزشى اسلام، سفارش مى کند: کسانى که بر اساس ارزش هاى الهى و تقوى مورد لطف خداوند قرار گرفته و در جامعه جایگاه ممتازى پیدا کرده اند، این افراد را به بهانه هاى پوچ و واهى مادّى از جایگاه خود پایین نکشید و کسانى که بر اساس محورهاى ارزشى دنیاپرستان بناحق جایگاهى پیدا کرده اند، شما مرعوب زرق و برق مقام و موقعیّت آن ها قرار نگیرید و به تأیید و کمک آن ها نپردازید.

خلاصه این که: «محورهاى ارزشى خویش را با قاطعیّت حفظ کنید».

 

[ 247 ]

 

 

 

95 - مردم سه گروهند!

 

قال على (علیه السلام):

«یا کُمَیْلُ! اِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ اَوْعِیَةٌ، فَخَیْرُها اَوْعاها، فَاحْفَظْ عَنّى ما اَقُولُ لَکَ، اَلنّاسُ ثَلاثَةٌ: فَعالِمٌ رَبّانِىٌّ، وَ مُتَعَلِّمٌ عَلى سَبیلِ نَجاة، وَ هَمَجٌ رَعاعٌ اَتْباعُ کُلِّ ناعِق، یَمیلُونَ مَعَ کُلِّ ریح، لَمْ یَسْتَضیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ، وَ لَمْ یَلْجَئُوا اِلى رُکْن وَ ثیق»;

«اى کمیل! این دل ها همانند ظرف هاست; بهترین آن ها، ظرفى است که قدرت حفظ و نگهدارى و گنجایش بیش ترى داشته باشد، بنابراین آنچه براى تو مى گویم حفظ کن. مردم سه گروهند: اوّل علماى ربّانى، دوم دانش طلبانى که در راه نجات دنبال تحصیل علم هستند، و سوم احمقان بى سر و پا که دنبال هر صدایى مى روند (و پاى هر پرچمى سینه مى زنند) و با هر بادى حرکت مى کنند! همان ها که با نور علم روشن نشده اند و به ستون محکمى تکیه نکرده اند»(1).

شرح و تفسیر

محتواى این روایت مهمّ است; زیرا هر قدر فهم و درک مخاطب بالاتر باشد، گوینده حکیم و عالمى چون امیرمؤمنان (علیه السلام) مطالب والاترى بیان مى کند. و از آن جا که مخاطب در این حدیث کمیل بن زیاد است، که از اصحاب خاص و محرم أسرار آن حضرت مى باشد، روایت اهمیّت خاصّى دارد.

«یا کُمَیْلُ! اِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ اَوْعِیَةٌ، فَخَیْرُها اَوْعاها»; حضرت در اوّلین


1. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 147.

[ 248 ]

جمله دل هاى انسان ها را تشبیه به ظرف هایى کرده است، و روشن است که بهترین آن ها، ظرفى است که گنجایش بیش تر و قدرت حفظ و نگهدارى بهترى داشته باشد. بنابراین قلب و دلى بهترین دل ها است که گنجایش بیش ترى براى علم و معرفت داشته باشد.

از جمله آغازین حدیث نکته مهمّى روشن مى شود و آن این که: فیض خداوند همانند همه صفاتش بى نهایت و نامحدود است، پس چرا بهره انسان ها از فیض خدا متفاوت است؟

پاسخ این پرسش با دقّت در جمله اوّل حدیث، که قابلیّت ها متفاوت است، روشن مى شود. ظرف هایى که انسان ها براى جمع آورى معرفت و استفاده از فیض الهى آورده اند متفاوت مى باشد، بدین جهت بهره آن ها متفاوت است، باران رحمت الهى از آسمان بر همه سرزمین ها نازل مى شود، امّا بهره همه زمین ها یکسان نیست; بلکه هر زمینى به اندازه استعداد و وسعتش از باران بهره مى گیرد. پس همان گونه که این جا مشکل از ناحیه باران نیست، بلکه از ناحیه زمین هاست، آن جا هم مشکل از ناحیه فیض خداوند نیست، بلکه مشکل از ناحیه ظرفیّت ما انسان هاست. حضرت على (علیه السلام) پس از این که کمیل بن زیاد را به این نکته مهمّ توجّه مى دهد، مى فرماید:

«اَلنّاسُ ثَلاثَةٌ»; مردم سه دسته اند; یعنى تمام انسان ها در یکى از این سه دسته جاى دارند و دسته چهارمى وجود ندارد، باید دقّت کنیم که در کدام دسته قرار داریم.

«فَعالِمٌ رَبّانِىٌّ»; دسته اوّل علماى ربّانى هستند، دانشمندانى که کار تربیت مردم را بر عهده گرفته اند و همچون خورشید تابان با نور علم خویش به تربیت نفوس مى پردازند، نه عالمى که خاموش است و در

[ 249 ]

گوشه اى خزیده است; آرى، عالمى که در وسط جامعه و قلب اجتماع به هدایت خلق مى پردازد. اگر جزء این گروه باشیم چه افتخارى از آن بالاتر، که انسان بر جایگاه پیامبران تکیه زند!.

«وَ مُتَعَلِّمٌ عَلى سَبیلِ نَجاة»; دسته دوم دانش طلبانى هستند که در برابر دانشمندان زانو بر زمین زده اند، تا با استفاده از نور علم آن ها نجات یابند. تفاوت گروه اوّل و دوم همانند تفاوت ماه و خورشید است! خورشید خود منبع تولید نور است; امّا ماه نور تولید نمى کند، ولى از نور خورشید استفاده مى کند و آن را منعکس مى نماید تا دیگران هم استفاده کنند. کسانى که در این گروه هستند نیز انسان هاى خوشبختى هستند و مى توانند با سعى و تلاش در زمره گروه اوّل قرار گیرند و به تربیت انسان هاى آماده بپردازند.

«وَ هَمَجٌ رَعاعٌ»; دسته سوم از مردم ـ که متأسّفانه تعداد آن ها کم نیست ـ افراد احمق، نادان، بى هدف و بى برنامه هستند، که نه خود داراى نور هدایت هستند و نه از نور هادیان جامعه استفاده مى کنند! حضرت برخلاف دو گروه اوّل که به بیان جمله کوتاهى درباره آن ها قناعت کرد، به شرح حال این گروه مى پردازد و چهره آن ها را کاملا روشن مى نماید، بدین جهت چهار ویژگى آن ها را به شرح زیر بیان مى کند:

الف) «اَتْباعُ کُلِّ ناعِق»; این ها استقلال فکرى ندارند و به دنبال هر صدایى حرکت مى کنند، امروز پاى پرچم این گروه سینه مى زنند و فردا که این گروه در موقعیّت بدى قرار گیرند بر ضدّ آن ها شعار سر مى دهند! دلخوش کردن به حمایت و طرفدارى چنین انسان هایى کمال سادگى است. نه زنده باد گفتن آن ها مایه تقویت است و نه مرده باد گفتنشان مایه تزلزل و ضعف مى باشد.

[ 250 ]

ب) «یَمیلُونَ مَعَ کُلِّ ریح»; انسان هاى ضعیف الاراده اى که جزء دسته سوم هستند از خود وزنى ندارند. بدین جهت قادر بر حفظ خود در برابر طوفان هاى اجتماعى نمى باشند، بلکه به همراه هر بادى از هر سویى به حرکت درمى آیند، و حتّى نسیمى آن ها را از جا مى کند و به همراه خود مى برد!

ج) «لَمْ یَسْتَضیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ»; این گروه از نور علم هادیان جامعه بهره اى نبرده اند، در ظلمت و تاریکى بسر مى برند. این جمله در حقیقت علّت بدبختى و مشکلات این گروه است. این افراد چون از نور هدایت مربیّان دلسوز جامعه استفاده نکرده اند، انسان هاى ضعیف الاراده و بىوزنى شده اند و نه تنها خود در جامعه سرگردان و حیران هستند، بلکه مایه خطر و ضرر براى سایر مردم نیز محسوب مى گردند.

د) «وَ لَمْ یَلْجَئُوا اِلى رُکْن وَ ثیق»; این جمله دلیل دیگرى براى بىوزنى گروه سوم است، از آن جا که این گروه تکیه گاهى در جامعه ندارند، یعنى نه خود تکیه گاه هستند و نه به تکیه گاه محکم و مطمئنّى پناه برده اند، بدین جهت با کوچک ترین نسیمى حرکت مى کنند و لحظه به لحظه تغییر جهت مى دهند و رنگ عوض مى کنند.

آفرین و هزاران آفرین و درود بى انتها بر گوینده این سخنان پرارزش! حال باید لحظه اى با خود خلوت کنیم و انگشت تفکّر بر پیشانى نهیم، تا ببینیم که در کدام گروه هستیم. اگر در گروه اوّل یا دوم هستیم خدا را بر این نعمت بزرگ شکر گوییم و اگر خداى ناکرده در زمره گروه سوم هستیم، هر چه زودتر به فکر اصلاح خویش برآییم، که فردا دیر است!.

 

[ 251 ]

 

 

 

96 - مشکلات نعمت!

 

قال على (علیه السلام):

«مَنْ حَسُنَتْ بِهِ الظُّنُونُ، رَمَقَتْهُ الرِّجالُ بِالْعُیُونِ»;

«هنگامى که انسان (مشمول نعمت هاى الهى مى شود و) افراد به او خوشبین شوند، مورد حسادت حسودان واقع مى شود»(1).

شرح و تفسیر

توجّه به چند نکته در مورد حدیث فوق لازم است:

1ـ «رَمَقَ» به معناى نظر کردن است، و به شخص بیدار «رامِقْ» مى گویند. این که گفته مى شود: «فلان کس هنوز رمقى داشت» یعنى نظر مى کرد. ولى به هر حال در این جا کنایه از حسادت یا کنجکاوى است. معناى روایت این است که چنین شخصى که توجّه مردم به او جلب شده و نعمت هاى الهى به سویش سرازیر گشته و در جامعه شخصیّتى برجسته پیدا کرده، مورد حسادت حسودان نیز واقع مى شود و باید خود را براى این مطلب آماده کند، یعنى تحمّل کارشکنى هاى حسودان را داشته باشد.

این مطلب در واقع اشاره به سخن دیگرى از مولى امیرمؤمنان (علیه السلام)است که فرمود: «لا تَنالُونَ مِنْها نِعْمَةً اِلاّ بِفِراقِ اُخْرى»; انسان به نعمتى از


1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419.

[ 252 ]

دنیا نمى رسد، مگر این که نعمت دیگرى را از دست مى دهد(1). زیرا نعمت هاى دنیا قابل جمع نیستند. در این جا هم مشمول نعمت هاى الهى شدن با رهایى از چنگال حسودان قابل جمع نیست، پس باید آماده تحمّل این مطلب بود; زیرا دامنه توقّعات مردم نسبت به چنین کسى به طور طبیعى گسترش پیدا مى کند، و نباید از این نظر ناراحت شود. 2ـ شخصى که مورد حُسن ظنّ مردم است و دیده ها به سوى او جلب شده تمام اعمالش زیر ذرّه بین مى رود و مردم در کوچک ترین کردار و گفتار او دقّت مى کنند و این امر وظیفه او را سنگین تر و مسؤولیّتش را فزون تر مى سازد بنابراین باید مراقب سخنان و اعمال خویش باشد، تا بهانه اى به دست مخالفان و حسودان ندهد.

 


1. نهج البلاغه، خطبه 145.

[ 253 ]

 

 

 

97 - مفاسد بیکارى!

 

قال على (علیه السلام):

«اِنْ یَکُنِ الشُّغْلُ مَجْهَدَةٌ، فَاتِّصالُ الْفَراغِ مَفْسَدَةٌ»;

«اگر کار و تلاش خسته کننده باشد، بى کارى باعث فساد است!»(1).

شرح و تفسیر

امیرمؤمنان (علیه السلام) در این روایت کوتاه، امّا زیبا و پرمعنى، به مسأله بسیار مهمّى اشاره کرده است و آن این که: کار و إشتغال تنها یک مسأله اقتصادى نیست، بلکه یک مسأله مهمّ اخلاقى نیز مى باشد; بدین جهت آن حضرت، بیکارى را یکى از عوامل فساد و کار را عامل جلوگیرى از آن بیان مى کند. در شعر معروفى مى خوانیم:

اِنَّ الشَّبابَ وَ الْفَراغَ وَ الْجِدَةْ *** مَفْسَدَةٌ لِلْمَرْءِ اَىَّ مَفْسَدَةْ

«جوانى و بیکارى و داشتن پول، باعث مفسده هاى مهمّى است»(2).

آمار و ارقام نیز آنچه را در روایت فوق آمده تأیید مى کند. لازم به توضیح است که منظور از کار و شغل در این روایت، الزاماً کار و کاسبى که در ذهن ما هست نمى باشد، بلکه منظور هر نوع کار مفید و مشروعى است که انسان را مشغول سازد.

این که در روایات آمده است: «شیطان لشکریانش را در فاصله زمانى بین نماز مغرب و عشا بسیج مى کند»(1) به خاطر این است که در این ساعت معمولا مردم بیکار هستند، بدین جهت آن لحظات «ساعة الغفلة» نامیده شده(2)، و «نماز غفیله» که بین نماز مغرب و عشا خوانده مى شود را نیز بدین جهت «نماز غفیله» نامیده اند که از آثار زیان بار غفلت مى کاهد.

علاوه بر همه این ها، روشن است که هیچ کس در هیچ کجاى دنیا بدون کار و فعالیّت به جایى نمى رسد، و لهذا علما بزرگ پرکارترین افراد زمان خویش بودند و سفر و حضر، تعطیلى و غیرتعطیلى براى آن ها تفاوتى نداشته است. بلکه تعطیلات یا سفرها، نوع کار آن ها را تغییر مى داد، امّا هرگز مطالعات و فعالیّت هاى علمى آن ها را تعطیل نمى کرد. و این نکته بسیار مهمّى است که تمام دانشجویان و مراکز علمى و طلاّب و حوزه هاى علمیّه باید بر اساس آن از تعطیلات و اوقات فراغت خویش، به نحو أحسن استفاده نمایند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد