SH@KER

از شیر مرغ تا گوشت ادمیزاد

SH@KER

از شیر مرغ تا گوشت ادمیزاد

سرمشق از سخنان حضرت على (علیه السلام) قسمت یازدهم

98 - مقام دانشجو و طالب علم

 

قال على (علیه السلام):

«قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله علیه وآله): مَنْ سَلَکَ طَریقاً یَطْلُبُ فیهِ عِلْماً سَلَکَ اللهُ بِه طَریقاً اِلَى الْجَنَّةِ، وَ اَنَّ الْمَلائِکَةَ لَتَضَعُ اَجْنِحَتَها لِطالِبِ الْعِلْمِ رِضاً بِه، وَ اَنَّهُ لَیَسْتَغْفِرُ لِطالِبِ الْعِلْمِ مَنْ فِى السَّماءِ، وَ مَنْ فِى الاَْرْضِ حَتَّى الْحُوتِ فِى الْبَحْرِ»;

«کسى که به جاده علم و دانش قدم نهد خداوند او را به سوى بهشت رهنمون خواهد شد، و فرشتگان بال و پر خویش را با میل و رغبت زیر پاهاى اهل علم مى گسترانند و تمام موجودات آسمان و زمین، حتّى ماهیان دریا، براى طالب علم استغفار مى کنند»(1).

شرح و تفسیر

حضرت على (علیه السلام) در این سه جمله، اهمیّت و ارزش بى نظیر جویندگان علم و دانش را بیان مى فرماید. خوشا به حال کسانى که مشمول این روایت هستند.

علم و دانش راه بهشت است

در جمله اوّل ارتباط و پیوندى بین بهشت و علم و دانش برقرار مى کند، و راه رسیدن به بهشت را گذر از خیابان ها و کوچه هاى علم و


1. بحار الانوار، جلد 1، صفحه 164.

[ 256 ]

دانایى معرّفى مى نماید. مفهوم این سخن آن است که راه جهنّم از کوره راه هاى جهل و نادانى مى گذرد! همان گونه که در آیه شریفه 179 سوره اعراف به این مطلب تصریح شده است. خداوند متعال مى فرماید:

(وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لایَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اَعْیُنٌ لایُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لایَسْمَعُونَ بِها اُولئِکَ کَالاَْنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ); «به یقین گروه بسیارى از جنّ و انس را براى دوزخ آفریدیم، آن ها دل ها ]= عقل ها[یى دارند که با آن (اندیشه نمى کنند، و) نمى فهمند; و چشمانى که با آن نمى بینند; و گوش هایى که با آن نمى شنوند; آن ها همچون چهارپایانند; بلکه گمراه تر! آن ها همان غافلانند».

چرا بدتر از چهارپایان هستند؟

زیرا با داشتن همه گونه امکانات هدایت، باز هم گمراهند; آرى این آیه علّت جهنّمى شدن عدّه اى از جهنّمیان را جهل آن ها مى داند و ما به اسلام افتخار مى کنیم که راه بهشت را علم و دانش، و راه جهنّم را جهل معرّفى مى کند! برخلاف بعضى مذاهب ساختگى که حیات خویش را در جهل مردم مى دانستند و بدین جهت با علم مبارزه مى کردند و حتّى اگر در کتابخانه شخصى بیش از نوزده عدد کتاب بود، عیب مى دانستند! عجیب این که فصول نخستین تورات کنونى که مورد قبول یهودیان و مسیحیان دنیاست، علّت اخراج حضرت آدم (علیه السلام) از بهشت را رسیدن او به علم و دانایى معرّفى کرده است! در آن جا آمده است که چون آدم از درخت علم و دانایى خورد، به جرم دانایى از بهشت رانده شد! چقدر فرق است بین مکتبى که راه بهشت را علم و دانایى مى داند و مکتبى که علم را سبب خروج از بهشت مى شمارد؟!

[ 257 ]

فرشتگان براى طالب علم بال و پر مى گشایند

امام (علیه السلام) در قسمت دوم روایت فوق خبر از بال و پر گشودن ملائکه بر سر راه اهل علم ـ آن هم نه با جبر و فشار، بلکه با میل و رغبت و اختیار ـ مى دهد، یعنى هنگامى که طلاّب و دانشجویان به سوى کلاس درس حرکت مى کنند، بر بال ملائک گام مى نهند!

راستى چرا فرشتگان با آن مقام والایى که دارند چنین مى کنند؟

پاسخ آن روشن است: فرشتگان قدر علم و دانش را مى دانند، چون وقتى آدم آفریده شد، از سبب آفرینش آدم پرسیدند؟

خداوند در داستان آفرینش آدم به علم و دانش او اشاره کرد و در مسابقه علم و دانش بین آدم و فرشتگان، آدم برنده شد. از آن جا فهمیدند سجده در برابر آدم براى چه بوده است، آن ها از این طریق به ارزش حقیقى علم و دانش پى بردند و بدین جهت بال و پر خویش را براى جویندگان علم و دانش مى گسترانند. کسانى که در مسیر علم و دانش گام برمى دارند باید قدر مقام بزرگ خویش را بدانند و همواره خدا را نسبت به آن شاکر باشند و دیگران را از دانش خود محروم نسازند.

 

استغفار تمام موجودات براى جویندگان علم

حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در جمله سوم از استغفار تمام موجودات زمین و آسمان، حتّى ماهى هاى دریا، براى دانشجویان علم و دانش سخن مى گوید. انبیا، اولیا، جانشینان آنان، فرشتگان، تمام انسان ها، تمام جانداران، حتّى ماهیان دریا، براى طالبان دانش از خداوند عالم طلب غفران و رحمت مى کنند و بدون شک دعایى که زمزمه تمام جهان هستى باشد به اجابت مى رسد.

[ 258 ]

طلاّب محترم! دانشجویان عزیز! و تمام عزیزانى که در راه علم و دانش گام برمى دارید! اندکى بر این نعمت هاى بزرگ الهى که نصیبتان شده اندیشه کنید و از این که تا این حدّ مشمول نعمت هاى پروردگار شده اید، او را همواره شکرگزار باشید و قدر خویش را بدانید. بسیارند کسانى که آرزو دارند در مسیر علم و دانش گام نهند، ولى توفیق رفیق آن ها نمى شود. بى جهت نیست که این توفیق شامل حال شما شده است، علل این توفیق الهى خود بحث مفصلّى مى طلبد، ولى آنچه مسلّم است خداوند حکیم روى حساب و کتاب چنین نعمتى را شامل حال بعضى مى کند و برخى را از آن محروم مى نماید.

راستى چه غرور آفرین و مسرّت بخش است که انسان در مسیرى گام نهد که به بهشت خداوند منتهى مى شود و در این مسیر بر روى بال و پر فرشتگان حرکت کند و مشمول دعاى خیر تمام موجودات عالم نیز گردد. آیا افتخارى بالاتر از این پیدا مى شود!.

 

[ 259 ]

 

 

 

99 - موادّ امتحانى بزرگان!

 

قال على (علیه السلام):

«ثَلاثٌ یُمْتَحَنُ بِها عُقُولُ الرِّجالِ: هُنَّ الْمالُ وَ الْوِلایَةُ وَ الْمُصیبَةُ»;

«با سه چیز عقل انسان ها محک زده مى شود: ثروت، پست و مقام، مصیبت ها و مشکلات»(1).

شرح و تفسیر

خداوند متعال فلسفه و اساس خلقت انسان را آزمایش و امتحان از او بیان مى کند. بدین جهت دنیا به منزله جلسه بزرگ امتحان، و قیامت به مثابه زمان دادن کارنامه امتحان شوندگان مى باشد! بنابراین نباید دعا کرد که خدا ما را به امتحان و آزمایش مبتلا نکند; زیرا این دعا با هدف خلقت منافات دارد و دور از اجابت است، بلکه باید از خداوند خواست که با آزمایش هاى سخت و سنگین ما را آزمایش نکند، پروردگارا ما را به موادّى که نمره قبولى نمى آوریم امتحان ننما. آزمون هاى خداوند ابزار تکامل ها و پیشرفت هاست و موادّ خاصّى ندارد، ولى سه مادّه اى که در این حدیث بدان اشاره شده، از همه مهم تر است.

مادّه اوّل: مال و ثروت است، یکى از موادّ امتحانى که در این روایت بدان اشاره شده، ثروت هاى کلان است. تحصیل بیش از نیاز ثروت و


1. غررالحکم، جلد 3، صفحه 337، حدیث 4664.

[ 260 ]

مصرف نکردن آن بسان حمل مقدار زیادى موادّ غذایى توسّط کوهنورد حریصى است که فقط قصد دارد یک روز بالاى کوه بماند و بعد ناچار مى شود بقیّه را بالاى کوه بگذارد و برگردد! کسانى در این مادّه امتحانى قبولند که با داشتن مال و ثروت عقل خود را گم نکنند و هوش خود را از دست ندهند.

مادّه دوم: مصائب و مشکلات زندگى است، قبولى در این مادّه امتحانى صبر و تحمّل زیادى مى طلبد، که در این صورت مأجور هم خواهد بود. و اگر صبر و تحمّل نکند و جزع و فزع آغاز نماید نه تنها قبول نمى شود، که بار گناهانش سنگین تر مى گردد.

مادّه سوم: پست و مقام است، بسیارند افرادى که با به دست آوردن مقام، همه گذشته خود را به فراموشى مى سپارند و آلوده همه چیز مى شوند. انسان عاقل و باشخصیّت کسى است که هیچ امرى سبب نشود تا حقیقت ها را نبیند یا به فراموشى بسپارد. نمونه هاى فراوانى از این آزادمردان در طول تاریخ و در میان علما و دانشمندان بزرگ دینى دیده مى شود.

 

[ 261 ]

 

 

 

100 - میوه هاى هدایت

 

قال على (علیه السلام):

«مَنْ غَرَسَ اَشْجارَ التُّقى جَنى ثِمارَ الْهُدى»;

«کسى که در وجود خویش نهال تقوى بکارد، میوه هاى هدایت را از آن به دست مى آورد»(1).

شرح و تفسیر

مضمون و محتواى روایت فوق، که ثمره و نتیجه تقوى در همین دنیاست، در آیات و روایات مختلفى مطرح شده است; ثمره تقوى در آیه شریفه 282 سوره بقره تعلیم و دانش الهى، و در آیه شریفه 29 سوره انفال دست یافتن به قدرت تمیز بین حق و باطل (فرقان) و در آیه دوم سوره بقره ثمره آن هدایت مطرح شده است. امّا آنچه در روایت فوق مطرح شده فقط ارتباط میان هدایت و تقوى است که هر چه تقوى بیش تر شود هدایت الهى بیش تر نصیب انسان مى گردد; زیرا قلب همچون آینه است، وقتى آینه غبارآلود شود حقایق را منعکس نمى کند، امّا اگر آینه دل را با قراردادن در مسیر نسیم تقوى از غبار گناه بزداییم، چهره حقیقت به خوبى در آن منعکس مى شود. بنابراین نور هدایت همواره در حال تابیدن است و لحظه اى قطع نمى گردد.


1. بحار الانوار، جلد 75، صفحه 90.

[ 262 ]

جمال یار ندارد حجاب و پرده اى *** غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد!

ضمناً از روایت فوق مى توان استفاده کرد که علاوه بر پیمودن راه معرفت از طریق جاده استدلال و فلسفه، مسیر دیگرى نیز وجود دارد. و آن، طریق عرفان اسلامى است که از راه شهود حاصل مى گردد. همان چیزى که در آیه 29 سوره انفال به آن اشاره شده است، که با تقوى و گام نهادن در جادّه وسیع عرفان اسلامى براى شخص متّقى قدرتى حاصل مى گردد که به راحتى حقّ و باطل و حقیقت و سراب را از یکدیگر تشخیص خواهد داد.

نکته دیگر این که تأثیر تقوى و هدایت دو طرفه است; یعنى همانطور که هر چه تقوى زیادتر شود هدایت فزونى مى یابد، هر چه هدایت هم بیش تر شود انسان به مراحل عالى ترى از تقوى دست مى یابد.

بنابراین باید سعى و تلاش نماییم تقوى الهى را در زندگى فردى و اجتماعى، در مسایل دینى و سیاسى و اقتصادى و ادارى و خلاصه تمام زوایاى زندگى خود پیاده کنیم، تا تمام امّت اسلامى میوه هاى هدایت الهى را از این درخت بارور و تنومند بچینند و از آن به نحو شایسته بهره مند گردند.

 

[ 263 ]

 

 

 

101 - نتیجه شناخت

 

قال على (علیه السلام):

«یَسیرُ الْمَعْرِفَةِ یُوجِبُ الزُّهْدَ فِى الدُّنْیا»;

«مقدار کمى از معرفت و عرفان، سبب زهد در دنیا مى گردد»(1).

شرح و تفسیر

منظور از «معرفت» در روایت فوق، که باعث عدم وابستگى به دنیا مى شود و سبب مى گردد که انسان اسیر دنیا نگردد، چیست؟

براى پاسخ این سؤال باید به سه نکته توجّه کرد:

1ـ منظور از معرفت در این روایت معرفة الله است; یعنى اگر انسان مختصر شناختى نسبت به خداوند و صفات جلال و جمال او داشته باشد در دنیا زاهد مى شود، و هرگز اسیر دنیا نمى گردد. کسى که داراى معرفة الله است، مى داند که خدا دریاى کمال است و تمام جهان هستى با همه بزرگیش کمتر از شبنم در مقابل بزرگ ترین اقیانوس هاست! بدون شک چنین انسانى اسیر دنیا نمى شود. کسى که به تعبیر حضرت على (علیه السلام)«فقط آفریدگار هستى در نظر او بزرگ است و هر آنچه غیر اوست در نظرش کوچک و صغیر است; «عَظُمَ الْخالِقُ فى اَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مادُونَهُ فى


1. غرر الحکم، شماره 10984، (جلد 6، صفحه 456).

[ 264 ]

اَعْیُنِهِمْ»(1) وابسته به دنیا نمى گردد. بر اساس همین جهان بینى است که آن حضرت دنیا را از آب بینى حیوانى بى ارزش تر مى شمارد!(2).

2ـ منظور معرفت و شناخت خود دنیا است; یعنى اگر آدمى دنیاى ناپایدار و بىوفا را بشناسد، دنیایى که ممکن است انسان را یک شبه از اوج ثروت و قدرت به نهایت فقر و نکبت تنزّل دهد، دنیایى که در یک لحظه امکان دارد سلامتى انسان را بگیرد، دنیایى که بر اثر یک حادثه ممکن است تمام دوستان و بستگان و نزدیکان انسان را به کام مرگ فرو ببرد، آیا به چنین دنیایى مى توان دل بست؟! پس وابستگان و اسیران دنیا، دنیا را نشناخته اند; زیرا اگر نسبت به ماهیّت دنیا معرفت و شناخت پیدا کنند، هر چند معرفت اندکى باشد، اسیر آن نمى گردند.

3ـ شناخت مقام و ارزش انسان باعث مى گردد که وابسته به دنیا نگردد. اگر انسان قدر خود را بداند و قیمت و ارزش خود را بشناسد، خود را به یک مقام ناپایدار یا اندکى از مال نمى فروشد. این متاع پرقیمتى که مى تواند برتر از فرشتگان باشد را نباید ارزان فروخت، آن را به کمتر از بهشت و رضوان الهى نباید فروخت. امّا کسى که نمى داند انسان خلیفة الله است و تمام فرشتگان در برابرش سجده کرده اند، خود را ارزان مى فروشد. همان طور که شخص ناآشنا به گوهرهاى گران قیمت امکان دارد آن را به ثمن بخس بفروشد!

هیچ مانعى ندارد که هر سه تفسیر در معنى روایت جمع باشد; یعنى معرفت خداوند و دنیا و خود انسان باعث مى شود که آدمى به دنیا وابسته نگردد و خود را اسیر آن نکند.

 


1. نهج البلاغه، خطبه 193.

2. نهج البلاغه، خطبه 3.

[ 265 ]

 

 

 

102 - نشانه اصلى دیندارى

 

قال على (علیه السلام):

«مِلاکُ الدّینِ مُخالَفَةُ الْهَوى»;

«معیار دیندارى مخالفت با هواى نفس است»(1).

شرح و تفسیر

هر چیزى ملاکى دارد که با آن سنجیده مى شود. ملاک دیندارى و بى دینى چیست؟ آیا ملاک دیندارى فقط نماز خواندن است؟ آیا حجاب به تنهایى مى تواند معیار قرار گیرد؟ همان گونه که بعضى مردم نماز یا حجاب را مرز دینداران و بى دینان معرّفى مى کنند. آیا کنترل زبان و حفظ آن مى تواند به تنهایى ترازوى سنجش دیندارى باشد؟

حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) در این روایت کوتاه و عمیق، معیار و ملاک جامع و کاملى را براى مسأله مورد بحث بیان فرموده است. هر چند امور مذکور نیز ملاک هستند; ولى ملاک کامل و فراگیر چیز دیگرى است، حتّى گاه مى شود که همان عبادت و حجاب و حفظ زبان بر اثر خواهش دل است. داستان معروف زیر شاهد خوبى بر این بحث است:

شخصى سالیان درازى در صف اوّل نماز جماعت شرکت مى کرد. روزى دیر به مسجد رسید و در صف آخر قرار گرفت، احساس بدى به او دست


1. میزان الحکمة، باب 4041، حدیث 21135 (جلد دهم، صفحه 382).

[ 266 ]

داد. با خود گفت: حالا مردم چه مى گویند! فلانى هر روز در صف اوّل بود، چرا امروز در صف آخر قرار گرفته است!؟ پس از این افکار و تخیّلات، ناگهان تکانى خورد که اى واى بر من! سالیان دراز نمازهایم را خراب کردم، باید همه را قضا کنم؟ چون آلوده به انگیزه غیر خدایى بود!

به همین جهت در روایتى مى خوانیم که: «مجذوب فراوانى نماز و روزه و سایر عبادات دیگران مشوید! چون گاهى این ها را از سرِ عادت انجام مى دهند، بلکه افراد را به راستگویى و أداى امانت امتحان کنید»(1). بنابراین آن کس که تابع عقل و فرمان خداست دیندار، و آن که تابع هواى نفس است بى دین است.

در تفسیر آیه شریفه (نُؤْمِنُ بِبَعْض وَ نَکْفُرُ بِبَعْض)(2) این سؤال مطرح شده است: چرا خداوند بنى اسرائیل را به خاطر این کار سرزنش مى کند، در حالى که (نُؤْمِنُ بِبَعْض) که کار خوبى است; هر چند براى (وَ نَکْفُرُ بِبَعْض) مستحق سرزنش هستند؟

برخى از مفسرین گفته اند: «آن ایمان ببعض نیز بى ارزش بوده است، چون به چیزهایى ایمان مى آوردند که با هواى نفس آن ها سازگار بود. بنابراین در واقع ایمان به هواى نفس بود، نه ایمان به خدا!»(3).

خلاصه این که روایت فوق ملاک و معیار سنجش دینداران از بى دینان را مخالفت با هواى نفس مى شمارد و با این ترازوى دقیق مى توانیم میزان دیندارى خویش را به خوبى بسنجیم.

 


1. میزان الحکمة، باب 300، حدیث 1490 (جلد اوّل، صفحه 344).

2. سوره نساء، آیه 150.

3. تفسیر نمونه، جلد 4، صفحه 189.

[ 267 ]

 

 

 

103 - نشانه هاى جهل و نادانى

 

قال على (علیه السلام):

«اِنَّ قُلُوبَ الْجُهّالِ تَسْتَفِزُّهَا الاَْطْماعُ وَ تَرْتَهِنُهَا الْمُنى وَ تَسْتَعْلِقُهَا الْخَدائِعُ»;

«قلب هاى انسان هاى نادان را طمع از جاى خود تکان مى دهد و آرزوهاى دراز آن را به گروگان مى گیرد، و زرق و برق دنیا آن را در دام خود اسیر مى سازد»(1).

شرح و تفسیر

حضرت امیرالمؤمنین على (علیه السلام) طبق روایت فوق، سه نشانه براى روح و قلب افراد نادان بیان مى کند:

1ـ نخست این که طمع قلب آن ها را از جایگاه اصلى خود تکان داده است. طمع به معناى انتظار بیهوده از کسى داشتن است; مثل این که شخصى کارى کرده که استحقاق هزار تومان مزد دارد، ولى انتظار دارد که ده برابر آن به او بدهند.

2ـ دیگر این که آرزوهاى طولانى، که یکى از عوامل قساوت قلب است(2)، قلب جاهل را به گروگان گرفته است. طبیعى است که گروگان قادر بر انجام وظایف خویش نیست و در نتیجه نمى تواند


1. اصول کافى، جلد اوّل، کتاب العقل و الجهل، حدیث 16.

2. این مطلب در روایات مختلفى از معصومین (علیهم السلام) نقل شده است. به میزان الحکمة، باب 3402، جلد 8، صفحه 238 مراجعه فرمایید.

[ 268 ]

عکس العمل هاى مناسبى ارایه دهد. بدین جهت عکس العمل هاى انسان نادان در مقابل کُنش هاى مختلف، مناسب نیست.

3ـ نشانه سوم قلب جاهل، توجّه به ظواهر و غفلت از واقعیّت هاست. عالِم، اسیر زرق و برق هاى دنیاى مادّى نمى شود و واقعیّت ها را مى بیند، ولى جاهل دائماً گرفتار اوهام و خیالات است و اسیر دامِ زرق و برق دنیاست، بدین جهت خطّ سیر عالِم که بر اساس درک واقعیّت ها طراحى شده، صراط المستقیم، ولى مسیر جاهل بیراهه است.

سؤال: چرا، عالم واقع بین است و جاهل اسیر ظواهر است و خیال پرور؟

پاسخ: اوّلا «علم» روشنایى و «جهل» تاریکى است(1) و طبیعى است کسى که روشنایى در اختیار دارد واقعیّات را دریابد و کسى که در تاریکى گام برمى دارد اسیر اوهام و خیالات شود. ثانیاً جاهل گرفتار هوى و هوس است، و هوى و هوس چشم حق بین انسان را کور مى کند. بدین جهت عالم واقع بین است و جاهل دچار اوهام و خیالات مى شود.

 


1. میزان الحکمة، باب 2833، حدیث 13379، (جلد 6، صفحه 452).

[ 269 ]

 

 

 

104 - نقش انتظار فرج در زندگى ما

 

قال على (علیه السلام):

«اَلْمُنْتَظِرُ لاَِمْرِنا کَالْمُتَشَحِطِّ بِدَمِه فى سَبیلِ اللهِ»;

«کسى که در انتظار ظهور ما باشد مانند کسى است که در میدان جهاد به خون آغشته است»(1).

شرح و تفسیر

دو تفسیر براى این روایت مى توان ذکر کرد; که منافاتى با یکدیگر ندارد.

1ـ منتظران ظهور اعمالى انجام مى دهند که نتیجه اش با نتیجه جهاد در راه خداوند یکى است; همان گونه که حضرت على (علیه السلام)مى فرماید: «جهاد باعث عظمت و علوّ و سربلندى دین و نصرت حق و عدالت مى شود»(2). نتیجه انتظار منتظران واقعى نیز همین امور است، انتظارى که در پرتو آن خودسازى و اجراى احکام اسلام و رسانیدن نداى دین با استفاده از قلم و بیان و تمام وسایل روز به اقصى نقاط عالم تحقّق یابد.

سؤال: ما چگونه منتظرانى هستیم؟

پاسخ: برخى از منتظران فقط با تکرار این جمله «آقا! در ظهورت شتاب کن»، خود را منتظر مى دانند!

برخى دیگر، انتظار را فقط در خواندن دعاى «ندبه» و زیارت «آل یاسین» و مانند آن خلاصه کرده اند.


1. بحار الانوار، جلد 10، صفحه 104.

2. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 252.

[ 270 ]

برخى علاوه بر این، به مسجد مقدّس جمکران نیز مشرّف مى شوند، و همین را کافى مى دانند!

این گونه تفسیرها از انتظار سبب مى شود که وقتى چنین روایات پرمعنایى را مى بینیم تعجّب مى کنیم و از خود مى پرسیم: «که چطور ثواب یک دعا، با تلاش مجاهدى که در خون خود غلطیده برابر است؟!». امّا اگر انتظار را به آماده سازى مردم سراسر جهان براى ظهور آن حضرت تفسیر کنیم، انتظار معادل جهاد بلکه گاهى ابعاد گسترده تر دارد!

2ـ بُعد بیرونى انتظار همان تفسیر اوّل بود; امّا بُعد درونى انتظار جهاد با نفس است، ما باید خود را بسازیم و آماده کنیم. چون او مجرى عدالت است، من اگر ظالم باشم چگونه مى توانم منتظر ظهور او باشم. او طیّب و طاهر است، من اگر آلوده باشم چگونه مدعى انتظار اویم و ... . بنابراین انتظار واقعى در صورتى تحقّق مى یابد که جهاد با نفس را انجام دهیم و چنان ساخته شویم که لایق سربازى آن حضرت گردیم. روشن است که جهاد با نفس به مراتب سخت تر از جهاد با دشمن است، به همین جهت حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) در آن حدیث مشهور خطاب به مسلمانانى که از جنگى سخت برگشته بودند فرمود: «مَرْحَباً بِقَوْم قَضَوْا اَلْجِهادَ الاَْصْغَرَ وَ بَقِىَ عَلَیْهِمُ الْجِهادُ الاَْکْبَرَ، قالُوا: وَ مَا الْجِهادُ الاَْکْبَرُ؟ قالَ: اَلْجِهادُ مَعَ النَّفْسِ»(1).

نتیجه این که انتظار باید در بعد درونى و بیرونى آن براى مردم تفسیر شود تا به صورت بى محتوى در نیاید و در محدوده دعا خلاصه نشود. اگر ما در انتظار مهمان محترمى باشیم، چه مى کنیم؟ هم خود را تمیز مى کنیم و هم خانه تکانى مى نماییم. آیا منتظران امام زمان ـ عجل الله فرجه ـ نباید خانه تکانى کنند؟!.


1. میزان الحکمة، باب 586، حدیث 2741، (جلد 2، صفحه 140).

[ 271 ]

 

 

 

105 - هدف نهایى بعثت

 

قال على (علیه السلام):

«فَبَعَثَ اللهُ تَعالى مُحَمَّداً (صلى الله علیه وآله) بِالْحقِّ، لِیُخْرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الاَْوْثانِ اِلى عِبادَتِه، وَ مِنْ طاعَةِ الشَّیْطانِ اِلى طاعَتِه»;

«خداوند متعال محمّد (صلى الله علیه وآله) را به حق مبعوث ساخت، تا بندگانش را از پرستش بت ها خارج و به عبادت خود دعوت کند، و آن ها را از زیر بار طاعت شیطان آزاد ساخته به اطاعت خود سوق دهد»(1).

شرح و تفسیر

آیات و روایت متعدّدى وجود دارد که در آن ها اهداف مهمّى براى بعثت پیامبران الهى مطرح شده است(2). روایت فوق به دو هدف از اهداف مهمّ بعثت مى پردازد، که در آیات قرآن نیز به آن اشاره شده است:

1ـ رها ساختن مردم از پرستش بت ها و هدایت آن ها به پرستش خداوند یگانه.

2ـ رها ساختن مردم از پیروى شیطان و فراخواندن آنان به پیروى از خداوند رحمان.

در مورد هدف اوّل باید توجّه داشت که «اوثان»، که مفرد آن «وثن»


1. نهج البلاغه، خطبه 147.

2. مشروح این آیات را در پیام قرآن، جلد 7، صفحه 13 به بعد، مطالعه فرمایید.

[ 272 ]

است و به معنى «بت» مى باشد، معناى وسیعى دارد; بنابراین هر چند با ظهور پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) و زحمات فراوان آن حضرت، بت پرستى به ظاهر برچیده شد، ولى با توجّه به این که در فرهنگ اسلامى هر چیزى که انسان را از خدا دور سازد و به خود جذب کند بت مى باشد، در عصر و زمان ما انواع دیگرى از بت پرستى وجود دارد! که باید مردم را از آن رها ساخت و به سوى پرستش خداى یکتا دعوت کرد.

در روایتى از پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) مى خوانیم:

«یَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ بُطُونُهُمْ آلِهَتُهُمْ، وَ نِساؤُهُمْ قِبْلَتُهُمْ، وَ دَنا نیرُهُمْ دینُهُمْ، وَ شَرَفُهُمْ مَتاعُهُمْ، وَ لایَبْقى مِنَ الاْیمانِ اِلاّ اِسْمُهُ; زمانى بر مردم خواهد آمد که شکم هایشان معبود آن ها، و زنانشان قبله گاه آن ها، و سرمایه شان دین آن هاست، و شرفشان را در معرض فروش قرار مى دهند و از ایمان جز نام آن باقى نمى ماند ...». (مردم که از این سخن، پس از برچیده شدن بساط بت پرستى در عصر رسول الله (صلى الله علیه وآله) بسیار متعجّب شده بودند پرسیدند:) یا رَسُولَ الله! اَیَعْبُدُونَ الاَْصْنامَ; آیا امکان دارد که مسلمانان دوباره به بت پرستى روى آورند؟ قالَ: «نَعَمْ، کُلُّ دِرْهَم عِنْدَهُمْ صَنَمٌ»; حضرت فرمودند: «بله (البتّه نه به شکل بت پرستان قبل از اسلام، بلکه) هر درهمى بتى براى آن ها محسوب مى شود (و آن ها را از یاد خدا غافل مى سازد!)(1).

در روایت دیگرى نیز مى خوانیم: «هنگامى که اوّلین درهم و دینار را ساختند، شیطان بسیار خوشحال شد و آن ها را بر چشمش نهاد و سپس آن ها را بوسید و گفت: شما نور چشمان من هستید! اگر از این پس انسان ها بت پرستى نکنند، امّا شما را بپرستند، من غمى نخواهم داشت!»(2).

آنچه گفته شد یک نوع بت پرستى است که در عصر ما رواج دارد و


1. بحار الانوار، جلد 22، صفحه 453.

2. بحار الانوار، جلد 70، صفحه 137.

[ 273 ]

بت پرستى أشکال دیگرى هم دارد که تعریف کامل آن در جمله زیر آمده است: «کُلُّما شَغَلَکَ عَنِ اللهِ فَهُوَ صَنَمُکَ; هر چیزى که تو را از یاد خدا باز دارد آن بت توست».

اگر بعضى از دل ها را بشکافیم بت خانه بزرگى خواهد بود! دلى کعبه پروردگار است که جز خدا در آن دل نباشد و اگر غیر خدا را هم بخواهد، در راستاى رضایت خداوند باشد.

امّا در مورد هدف دوم نیز باید توجّه داشت که شیطان مفهوم وسیعى دارد; زیرا شیطان به معناى یک موجود طغیانگر در برابر خداوند است، بنابراین پیروى از هر موجودى که در برابر خداوند طغیانگرى مى کند پیروى از شیطان است. حتّى گوش فرادادن به هر سخنى اطاعت از صاحب آن سخن شمرده مى شود; اگر آن سخن براى رضاى خدا باشد، عبادت الهى محسوب مى شود و اگر در راه خلاف باشد، عبادت شیطان است(1).

 


1. میزان الحکمة، باب 2496، حدیث 11352، (جلد 6، صفحه 19).

[ 274 ]

 

[ 275 ]

 

 

 

106 - هم طراز شهیدان

 

حضرت على (علیه السلام) فرمود:

«مَا الُْمجاهِدُ الشَّهیدُ فى سَبیلِ اللهِ بِاَعْظَمَ اَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ»;

«آن کس که در راه خدا جهاد کند و شربت شهادت بنوشد، بلند مقام تر از آن کس نیست که توانایى بر گناه داشته باشد و دامن خود را آلوده نکند!»(1).

شرح و تفسیر

بزرگ ترین جهاد از نظر منطق اسلام، جهاد با هوس هاى سرکش، مخصوصاً در محیط هاى آلوده است. حتّى جهاد با دشمن آن گاه نتیجه بخش خواهد بود که با اخلاص و اتّحاد و نیّت پاک و به دور از خودخواهى و أغراض شخصى صورت گیرد و این ها جز با پرورش اخلاقى کافى و جهاد با نفس ممکن نیست.

به همین دلیل حضرت على (علیه السلام)مى فرماید: «آن ها که در میدانِ جهادِ با هوا و هوس پیروز مى گردند و در محیط هاى آلوده دامان خود را پاک نگه مى دارند، کمتر از مجاهدان شهید در راه خدا نیستند!» بلکه در ادامه این حدیث در نهج البلاغه مى خوانیم که این گونه افراد در ردیف فرشتگان آسمانى هستند!(2).

سرّ این اهمیّت فوق العاده، و تأکیدهاى فراوان رهبران دینى بر مبارزه


1. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 474.

2. یکصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 43.

[ 276 ]

با هواى نفس، تا آن جا که آن را «جهاد اکبر» نامیده اند، این است که منشأ بسیارى از گناهان یا تمام گناهان هواهاى نفسانى و هوس هاى شیطانى است و از آن جا که خطر این دشمن انسانیّت زیاد و محدوده عملیاتى اش گسترده و از نظر زمان و مکان محدودیتى ندارد، لذا مبارزه با آن ارزش ویژه اى محسوب مى شود و جهادگر با آن هم ردیف شهیدان مى گردد و خوشا به حال هر دو گروه!.

 

[ 277 ]

 

 

 

107 - همه چیز حساب و کتاب دارد!

 

قال على (علیه السلام):

«جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ عَمَل ثَواباً وَ لِکُلِّ شَىْء حِساباً»;

«خداوند حکیم براى هر عمل نیکى ثواب و براى هر چیزى حساب قرار داده است»(1).

شرح و تفسیر

مسأله «محاسبه» رستاخیز یکى از ضروریّات دین ماست. بدین جهت یکى از نام هاى فراوان روز قیامت(2)، «روز حساب رسى» مى باشد.

1. غرر الحکم، حدیث شماره 4779.

2. در تفسیر پیام قرآن، جلد 5، صفحه 49 به بعد، هفتاد نام براى روز قیامت ذکر شده است.

[ 278 ]

جمله ترکیبات بدن انسان است! تمام این ها طبق حساب معیّنى است که اگر کم یا زیاد شود انسان بیمار مى شود. بنابراین بیمارى بر اثر بر هم ریختن حساب است. نه تنها ترکیبات شیمیایى بدن انسان حساب و کتاب دارد، بلکه حرکات فیزیکى بدن نیز حساب دارد; یعنى مثلا مشخّص است که ضربان یک قلب سالم در هر سنّ و سالى به هنگام خواب چقدر و در هنگام بیدارى چقدر، به هنگام راه رفتن چقدر و به هنگام دویدن چه مقدار!

ضربان نبض آن قدر روى حساب و کتاب است که دکترهاى قدیم از طریق آن، انواع بیمارى ها را تشخیص مى دادند. از این مهم تر، طبیبى مى گفت: «مى توانم تمام بیمارى ها را از نگاه به چشم بیمار متوجّه شوم، چشم آینه تمام بیمارى هاى انسان است!». این ها همه نشانه حساب دقیق در سراسر عالم آفرینش است. اگر این را باور کنیم، یقین پیدا مى کنیم که در شریعت نیز، همانند طبیعت، حساب خاصّى حاکم است.

حضرت على (علیه السلام) در حدیث فوق به همین مطلب اشاره دارد: «هر عمل خیرى ثواب و هر کار بدى حساب دارد». باید بدانیم که تمام حوادث بزرگ و کوچک معلول علّت هایى است; هر چند به بسیارى از آن ها پى نمى بریم و انسان موفّق کسى است که علّت هر حادثه اى را بیابد و از آن عبرت بگیرد.

مرحوم علاّمه مجلسى در بحارالانوار نقل مى کند که: «به حضرت على (علیه السلام) خبر دادند مار یکى از یاران شما را گزیده و بسیار ناراحت است و بى تابى مى کند.

حضرت فرمود: او را به خانه اش ببرید، به این زودى خوب نمى شود، او دارد کیفر یک عمل بد خود را پس مى دهد!

[ 279 ]

دو ماه طول کشید تا این فرد خوب شد، پس از بهبودى خدمت امام رسید و از حضرتش توضیح خواست.

حضرت فرمود: تو نزد فلان حاکم ظالم بودى، قنبر وارد شد، تو به احترام قنبر تمام قامت برخواستى، آن حاکم پرسید: چرا جلوى این مرد بلند شدى؟ تو در جواب گفتى: آیا شما قنبر را نمى شناسید؟! او کسى است که ملائکه آسمان پر و بال خویش را بر سر راهش پهن مى کنند تا او از روى آن عبور کند! حاکم عصبانى شد و قنبر را کتک زد. به خاطر آن تعریف نابجاى تو، که باعث آزار قنبر شد، مار تو را گزید!»(1).

اگر حساب ها این قدر دقیق است، پس باید بیش تر مواظب اعمال خویش باشیم و در سلب توفیق ها، از بین رفتن نشاط عبادت ها، گرفتارى ها، مشکلات و امور دیگر، طبق این قانون به دنبال علّت آن باشیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد