SH@KER

از شیر مرغ تا گوشت ادمیزاد

SH@KER

از شیر مرغ تا گوشت ادمیزاد

سرمشق از سخنان حضرت على (علیه السلام) قسمت چهارم

28 - برترین جهاد

 «لا فَضیلَةَ کَالْجِهادِ، وَ لا جِهادَ کَمُجاهَدَةِ الْهَوى»;

«هیچ فضیلتى همچون جهاد نیست، و هیچ جهادى همچون مبارزه با نفس نمى باشد»(1).

 

شرح و تفسیر

امام (علیه السلام) طبق این روایت جهاد را سرلوحه تمام فضایل مى شمرد; زیرا جهاد نسبت به تمام عبادت ها مشکلاتش فراوان تر و انجام آن سخت تر است و به مقتضى روایتى که از پیامبر (صلى الله علیه وآله) نقل شده، که «اَفْضَلُ الاَْعْمالِ اَحْمَزُها; برترین اعمال مشکل ترین آن هاست»(2). هیچ فضیلتى به مرتبه و منزلت جهاد در راه خدا نمى رسد. و در میان شاخه هاى مختلف جهاد، جهاد با نفس، از همه سخت تر و بدین جهت برتر است و لذا پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) آن را جهاد اکبر نامید(3).

سؤال: مگر مى شود کسى با خودش بجنگد؟ مبارزه معمولا دو طرفى است، از یک سو خود انسان و از سوى دیگر شخص بیگانه، امّا این که انسان با خودش جهاد کند به چه معناست؟


1. بحارالانوار، جلد 75، صفحه 165.

2. بحار الانوار، جلد 67، صفحه 191 و 237 و جلد 82، صفحه 332.

3. بحار الانوار، جلد 19، صفحه 182.

[ 86 ]

پاسخ: وجود انسان از بخش هاى متعدّدى تشکیل یافته است، به تعبیر دیگر انسان تک بُعدى نیست، بلکه ابعاد مختلفى دارد و این ابعاد مختلف همه یک سو و یک جهت نیستند، لذا ممکن است بعضى از ابعاد وجودى انسان با بعضى دیگر، که در تضّاد است، به مبارزه برخیزد; زیرا بُعد انسانى و ملکوتى با بُعد حیوانى همواره در ستیز است.

آرى هواى نفس، دشمنى درونى و همیشه بیدار است که در خانه دل لانه گزیده و همه جا همراه انسان است و پیوسته او را وسوسه مى کند و به آلودگى ها دعوت مى نماید، و تنها با ذکر و یاد خداوند و مراقبت دائم مى توان بر این دشمن خطرناک و بى رحم پیروز شد، چرا که دل آرام گیرد به ذکر خدا; (اَلا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)(1).

 


1. سوره رعد، آیه 28.

[ 87 ]

 

 

 

29 - بزرگ ترین گناهان

 

قال على (علیه السلام):

«جَهْلُ الْمَرْءِ بِعُیُوبِه مِنْ اَکْبَرِ ذُنُوبِه»;

«از بزرگ ترین گناهان، عدم آگاهى انسان به عیوب خویش است»(1).

شرح و تفسیر

گناهانى که انسان انجام مى دهد معمولا ریشه نفسانى دارد; یعنى خلق و خویى دارد که سبب این گناه مى شود. مثلا، شخصى که غیبت مى کند چون خلق و خوى حسادت دارد مرتکب این گناه بزرگ مى شود. یا کسى که از مال حرام اجتناب نمى کند چون دنیاپرست و حریص است و آرزوهاى طولانى دارد، وابسته به دنیا مى گردد. یا کسى که دیگران را تحقیر مى کند، چون متکبّر و خود برتربین است این گناه کبیره را به راحتى انجام مى دهد. حال اگر انسان این گناهان را بشناسد و ریشه هاى نفسانى آن را اصلاح کند، سرچشمه هاى گناه در وجود او خشکیده مى شود. امّا اگر به سرچشمه ها توجّهى نشود و فقط به قلع و قمع شاخه ها بپردازد، موفقیّتى به دست نمى آید. با توجّه به این مطلب روشن مى شود که چرا عدم شناخت ریشه هاى نفسانى از بزرگ ترین گناهان است.

سؤال: چرا انسان به عیوب خویش توجّه نمى کند؟ چطور آدمى خارى


1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419.

[ 88 ]

که در کف پاى دیگرى مى رود را متوجّه مى شود، امّا اگر شاخه درختى در چشمش فرو رود متوجّه نمى شود؟

پاسخ: انسان «حُبّ ذات» دارد; یعنى خودش را دوست مى دارد. حبّ ذات وقتى شدید باشد، انسان حاضر نیست نقصى را براى خود ببیند، بلکه معایب خویش را محاسن مى انگارد! مثل این که فردى که حال و حوصله کار و فعالیّت هاى اقتصادى ندارد و انسان تنبلى است، خود را زاهد مى پندارد! یا آدم وقیح و فحّاش خویش را شجاع مى انگارد! گذشتن از حبّ ذات از مشکل ترین مشکلات مسایل اخلاقى مى باشد و آخرین گردنه سخت سلوک الى الله است که در عرفان به آن «إنانیّت» مى گویند.

سؤال: براى مبارزه با این مشکل چه کنیم؟

پاسخ: آن ها که بتوانند خود را در معرض انتقاد قرار دهند و بدین وسیله عیوب خویش را بیابند خوشا به حالشان، و امّا کسانى که به این مرحله نرسیده اند خوب است حداقل دو کار را انجام دهند:

1ـ دوستان خوبى براى خویش انتخاب نمایند که همچون آینه کاستى ها و عیوب آن ها را متذکّر شوند و مصداق «اَحَبُّ اِخْوانى اِلَىَّ مَنْ اَهْدى عُیُوبى اِلَىَّ»(1) شوند.

2ـ ببینند چه چیز را براى دیگران عیب مى دانند، سعى کنند خود مرتکب آن نگردند; در یک مثال ساده اگر نیاز به کمک فورى همسایه پیدا کرد و او کمک نکرد و او را نکوهش نمود، مواظب باشد اگر همسایه اى دست نیاز به سوى او دراز کرد به کمکش بشتابد.

پروردگارا! ما را در مبارزه با «إنانیّت» و «حبّ ذات افراطى» موفّق بدار.

 


1. بحارالانوار، جلد 71، صفحه 282.

[ 89 ]

 

 

 

30 - بدترین دوستان

 

قال على (علیه السلام):

«شَرُّ اِخْوانِکَ مَنْ داهَنَکَ فى نَفْسِکَ وَ ساتَرَکَ عَیْبَکَ»;

«بدترین دوستان تو آن هایى هستند که با تو مداهنه و چرب زبانى مى کنند و عیوب تو را مى پوشانند»(1).

 

شرح و تفسیر

مردم در برخورد با واقعیّت ها و حقیقت ها بر دو دسته تقسیم مى شوند:

گروهى در مقابل واقعیّت ها تسلیم هستند، و حقیقت ها را، هر چند تلخ و ناگوار باشد، مى پذیرند و با عبرت از آنچه رخ داده، در صدد اصلاح خویشتن برمى آیند.

ولى گروه دوم، که متأسّفانه تعداد آن ها کم نیست، واقعیّت ها و حقایق را انکار کرده و از آن فرار مى کنند، در حالى که گریز از واقعیّات و پرده پوشى بر حقایق، نه مشکلى را حل مى کند و نه خدمتى به کسى محسوب مى شود. به همین دلیل دوستانى که به جاى انتقاد سازنده و صحیح، سعى دارند عیوب را کتمان کنند و براى ارضاى کاذب خاطر دوست خود، نقایص او را بپوشانند و یا آن را حُسن جلوه دهند، در عالم


1. غرر الحکم، جلد 4، صفحه 173، شماره 5725.

[ 90 ]

دوستى و رفاقت نه تنها خدمتى نکرده اند، بلکه مرتکب خیانتى بزرگ شده اند! خیانتى که گاه به قیمت حیثیت و آبرو و سعادت دوست آن ها تمام مى شود(1).

بدین جهت، اسلام نه تنها دستور مى دهد از چنین دوستانى پرهیز شود، بلکه سفارش مى کند که انسان هاى با ایمان، بسان آینه یکدیگر باشند(2) و تمام حقایق و واقعیّات را بدون کم و کاست براى دوستان مؤمن خویش بیان کنند تا با درک و توجّه به آن، در صدد اصلاح و رفع آن برآیند.

 


1. یکصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 30.

2. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 414.

[ 91 ]

 

 

 

31 - به این طریق از ما باش!

 

قال على (علیه السلام):

«یا کُمَیْلُ! لا تَأْخُذْ اِلاّ عَنّا، تَکُنْ مِنّا»;

«اى کمیل! اگر مى خواهى از ما باشى، تمام معارف دینت را از ما بگیر!»(1).

 

شرح و تفسیر

بعضى مسأله ولایت را خیلى آسان گرفته اند و کسانى که عاشقانه بر ائمّه اطهار (علیهم السلام) مى گریند و براى آن ها سینه مى زنند و عزادارى مى کنند و توسّلاتشان ترک نمى شود را اهل ولایت مى دانند; یعنى همین را کافى مى دانند. بلکه بعضى تصوّر مى کنند که ولایت با گناه و خلاف کارى هم جمع مى شود!

البتّه «ولایت» مراحل مختلفى دارد که یک مرحله آن همان توجّه و توسّل و شرکت در مراسم عزاى آن بزرگواران است; امّا بدون شک این کافى نیست و ولایت کامل و حقیقى آن است که تمام برنامه هاى زندگى خویش را طبق دستورات آن بزرگواران تنظیم کنیم و آن عزیزان را در تمام زندگى خویش حاضر بدانیم; و معارف اصیل اسلام را از آن ها بگیریم. سلمان فارسى از آن جا جزء اهل البیت شد(2)، که در تمام


1. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 412.

2. پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) جمله «سلمان منا اهل البیت» را بارها فرموده و مرحوم علاّمه مجلسى در جلدهاى مختلف بحارالانوار آن را نقل کرده، که تنها در جلد 22، در صفحات 326، 330، 348، 374 و 385 آمده است!

[ 92 ]

مراحل زندگى پا جاى پاى اهل البیت (علیهم السلام) نهاد و در هیچ مرحله اى جز به تبعیت از اهل البیت فکر نکرد.

نقطه مقابل این تفکّر ولایى صحیح و ناب امور زیر است:

1ـ این که انسان به خیالات و گمان ها و اوهام خویش پناه ببرد و با پوسته ظاهر فریب آن را بیاراید و راه خویش را با آن بپیماید!

2ـ این که تنها به عقل و خرد خویش متّکى نباشد، بلکه به قرآن و سنّت هم روى آورد; ولى شاگرد آن ها نباشد و به دنبال آن ها حرکت نکند، بلکه خود را استاد آن ها بداند! یعنى اوّل تصمیم بگیرد و سپس آیات قرآن و روایات معصومان را بر آن تطبیق کند. نظرات خویش را بر دین خدا تحمیل کند، تفسیرهاى نادرست از آیات قرآن ارائه کند و خلاصه دست به «تفسیر به رأى» و یا به اصطلاح «قرائت جدید» بزند.

3ـ این که از عقل و خرد خویش استفاده کند و در مقابل قرآن و سنّت نیز شاگردى نماید، ولى بدعت هایى از خود بگذارد و امورى خارج از دین را هم داخل دین کند و مخلوطى از دین و غیر دین را به عنوان دین و آیین خدا عمل نماید، و به تعبیر دیگر دچار التقاط گردد.

پروردگارا! به ما کمک کن تا با پرهیز از این راه هاى خطرناک سه گانه و گرفتن تمام معارف اسلام از پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) و ائمّه اهل البیت (علیهم السلام)، به حقیقت ولایت نائل شویم.

 

[ 93 ]

 

 

 

32 - بهترین اعمال

 

عن امیرالمؤمنین (علیه السلام):

«عَلَّمَ اَصْحابَهُ فى مَجْلِس واحِد اَرْبَعَمِأَةِ باب مِمّا یَصْلَحُ لِلْمُؤْمِنِ فى دینِه وَ دُنْیاهُ، ... قالَ: انْتَظِرُوا الْفَرَجَ وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللهِ، فَاِنَّ اَحَبَّ الاَْعْمالِ اِلى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ اِنْتِظارُ الْفَرَجِ»;

«حضرت على (علیه السلام) در یک جلسه چهارصد موضوع به یارانش تعلیم داد که براى دین و دنیاى آن ها مفید بود (یکى از آن موضوعات این بود): منتظر فرج باشید و از رحمت الهى مأیوس نشوید، چون محبوب ترین اعمال در نزد خداوند متعال انتظار فرج است»(1).

 

شرح و تفسیر

منظور از کلمه «الفرج» چیست؟

در این جا دو احتمال وجود دارد: 1ـ «ال» در «الفرج» الف و لام جنس است، یعنى همواره در مشکلات و سختى ها امیدوار به یافتن راه حل و گشایشى باشید و هیچ گاه از رحمت الهى ناامید نشوید; زیرا رحمت الهى پایان ناپذیر و نامتناهى است. دنیا همواره فراز و نشیب داشته و امّت هاى مختلف نیز مشکلات و مصائب گوناگونى داشته اند، و گاه شیاطین و فرمانروایان ظالم عرصه را بر مردم تنگ مى کردند و لشکر ایمان تضعیف


1. بحارالانوار، جلد 10، صفحه 94.

[ 94 ]

مى شد، به گونه اى که گاه مشکلات نفس گیر مى شد، ولى هیچ گاه مؤمنان از رحمت الهى مأیوس نمى شدند.

به عنوان مثال در جنگ احزاب آن قدر عرصه بر مسلمانان تنگ شد که به تعبیر قرآن «مى خواست سینه ها از گلوها خارج شود!»(1) و به تعبیر ما «کارد به استخوان رسیده بود» ولى مسلمانان باز هم به حل مشکلات و انتظار رفع ناملایمات امید داشتند و این انتظار به ثمر نشست و خداوند به وسیله باد تمام بساط کفّار را در هم ریخت.

بنابراین اگر مشکلاتى براى جامعه، حوزه هاى علمیّه، انقلاب، جوانان، حکومت اسلامى، نوامیس مسلمانان و مانند آن پیش مى آید، نباید خود را ببازیم و از رحمت حق مأیوس گردیم، او که رحمتش عام است و شامل کسانى که حتّى او را نمى خوانند و نمى شناسند(2) مى شود، چطور شامل حال ما نمى شود؟!

2ـ این واژه معناى معهودى دارد، یعنى منتظر فرج مخصوص، که همه شیعیان و مسلمانان در انتظار آن هستند باشید; به تعبیر دیگر این روایت به ما توصیه مى کند که منتظر قیام حضرت مهدى (علیه السلام) باشیم. طبق احتمال دوم معناى جمله «احب الاعمال» این است که انتظار فرج از نماز، روزه، حجّ، جهاد، امر به معروف و نهى از منکر، و خلاصه از همه اعمال بهتر است و هیچ عملى به ارزش انتظار فرج نمى رسد(3).

سؤال: انتظار فرج یک حالت باطنى و درونى است، بنابراین همه مى توانند ادّعا کنند که منتظر هستند، آیا صرف این حالت درونى، که کار سختى هم نیست، افضل الاعمال است؟ و حتّى از جهاد با آن همه


1. سوره احزاب، آیه 10.

2. این مطلب در دعاى معروف ماه رجب، که بعد از نمازهاى واجب و مستحبّ خوانده مى شود، آمده است.

3. این مضمون در روایات دیگر نیز دیده مى شود; در برخى از روایات از انتظار فرج به «افضل اعمال امتى» و در برخى روایات به «افضل العبادة» و در روایات دیگر به «افضل عبادة المؤمن» تعبیر شده است، مشروح این روایات را در میزان الحکمة، باب 240 مطالعه فرمایید.

[ 95 ]

مشکلات و سختى ها، که جان انسان در خطر مى افتد، برتر است؟ آیا چنین انسانى مانند کسى است که خون خود را در راه خدا اهداء مى کند؟

پاسخ: انتظار چند گونه است:

1ـ انتظار دروغین که همراه با هیچ گونه آمادگى نیست و فقط با حرکت زبان است.

2ـ انتظار راستین که آمیخته با آمادگى هایى مى باشد که این خود درجاتى دارد. همانند نیروهاى نظامى که وقتى به آن ها آماده باش مى دهند گاه در آماده باش 50%، و گاه در آماده باش 70%، و گاه در آماده باش کامل 100%، به سر مى برند.

برخى از منتظرین آمادگى ناقصى دارند، برخى دیگر آمادگى نسبتاً کاملى دارند و گروهى نیز آمادگى 100% و کامل دارند. کدام یک از این منتظرین مشمول أحبُّ الاعمال هستند؟

بدون شک کسانى که آمادگى کامل دارند به این مقام رفیع و بلند نائل مى شوند; نه هر کسى که مدّعى انتظار باشد. مگر مى شود ما منتظر میهمانى بس عزیز و عالیقدر باشیم و عمرى را در انتظار مَقدم او به سر بریم، ولى حتّى ابتدایى ترین اسباب و وسایل پذیرایى را فراهم نکرده باشیم؟ اگر چنین شخصى مدّعى انتظار باشد، در حالى که هیچ آمادگى ندارد، مردم در عقل او شک مى کنند!

از سوى دیگر انتظار أشکال گوناگون دارد; انتظار شخصى که منتظر یک میهمان است، با انتظار کسى که منتظر صد میهمان مى باشد متفاوت است، انتظار یک شخص عادى با انتظار امامى که برترین انسان روى زمین است و براى برپایى حکومت جهانى و گسترش عدالت و قسط مى آید بسیار متفاوت است. اگر أشکال مختلف انتظار فرج را بررسى کنیم اعتراف خواهیم کرد که این انتظار، بزرگ ترین، با شکوه ترین و پرارزش ترین انتظار در طول تاریخ بشریّت است!

[ 96 ]

ولى آنچه مهمّ است این که: آیا اعمال ما نشانگر این انتظار هست؟ ما باید جایگاه خود را در حکومت جهانى مهدى (علیه السلام) از هم اکنون مشخّص کنیم! آیا از کسانى خواهیم بود که در خطّ مقدم جبهه خواهیم بود؟ یعنى آن قدر شجاعت، شهامت، آگاهى، تقوى، ایمان، و استقامت داریم که در این صف قرار گیریم؟ یا از کسانى خواهیم بود که در پشت جبهه یار و یاور رزمندگان خواهیم بود؟ یا از کسانى خواهیم بود که نه در خط مقدّم قرار خواهیم گرفت و نه در پشت جبهه یار و یاور آن ها خواهیم بود، بلکه (خداى ناکرده) فقط و فقط به فکر دنیاى خود خواهیم بود؟ یا (نعوذ بالله) در جبهه مخالف و رو در روى امام زمان قرار خواهیم گرفت!؟

عجبا! کسى که مدعى انتظار منتظَر بود حالا در صف مخالف قرار مى گیرد و با شمشیر آقا کشته مى شود! چنین انسانى در حقیقت با خواندن دعاى فرج، دعاى تعجیل مرگ خود را مى خوانده است؟!

با این توضیحات، انتظار واقعى مى تواند یک مکتب و دانشگاه خودسازى باشد.

 

[ 97 ]

 

 

 

33 - بهترین رفیق

 

قال على (علیه السلام):

«حُسْنُ الْخُلْقِ خَیْرُ رَفیق» و قالَ اَیْضاً: «رُبَّ عَزیز اَذَلَّهُ خُلْقُهُ وَ ذَلیل اَعَزَّهُ خُلْقُهُ»;

«بهترین رفیق انسان اخلاق نیکوى اوست» و نیز مى فرماید: «چه بسا اخلاق (بد) انسان عزیزى را ذلیل کند و اخلاق (خوب) انسان ذلیلى را به (اوج) عزّت برساند»(1).

شرح و تفسیر

زندگى انسان، یک زندگى دستجمعى است و لذا نمى تواند تنها زندگى کند; زیرا در این صورت از همه چیز عقب مى ماند. و روشن است که در زندگى اجتماعى و دستجمعى نیاز به دوست و رفیق وجود دارد، تا در مشکلات و گرفتارى ها، خوشى ها و ناخوشى ها، فراز و نشیب هاى زندگى همراه انسان باشد و به او کمک کند. زندگى بدون دوست و رفیق، زندگى بسیار ناگوارى است و موجب عذاب روح انسان مى شود، بدین جهت یکى از شکنجه هاى سخت براى زندانیان، زندان انفرادى است.

طبق روایت فوق، بهترین دوست انسان خلق و خوى خوب خود اوست! زیرا اخلاق خوش موجب مى شود که دیگران به سوى او جذب


1. سفینة البحار، جلد 2، صفحه 678.

[ 98 ]

شوند و دوستان فراوانى داشته باشد، چون کسى که خوش اخلاق است همه مردم رفیق او هستند. گاه انسان تمام نقاط قوّت را داراست; مال، مقام، شخصیّت، تحصیلات عالى، خانواده اى اصیل و مذهبى، اعتقادات راسخ و عمیق و مانند آن، ولى فاقد اخلاق خوش است. چنین انسانى ذلیل مى گردد. و بالعکس امکان دارد شخصى هیچ یک از امکانات فوق را نداشته باشد، امّا داراى اخلاقى نیکو و پسندیده باشد، بدون شک چنین انسانى در نزد همگان عزیز خواهد شد و همه به دیده عزّت به او مى نگرند.

روایت فوق به همین مطلب مهمّ اشاره دارد، و معناى آن این است که حُسن خُلق پوششى بر تمام بدى ها و کاستى ها و نقاط ضعف است، همان گونه که اخلاق بد تمام محاسن و خوبى ها و نقاط مثبت انسان را تحت الشعاع قرار مى دهد و آن ها را مى پوشاند.

تأکید فراوانى که در روایات و آیات قرآن مجید بر مسأله اخلاق مى شود براى این است که اخلاق در مدیریّت و رهبرى جامعه تأثیر فراوانى دارد. مخصوصاً اهل علم باید نسبت به این مسأله دقّت بیش ترى داشته باشند، بداخلاقى ها و توهین ها را با نرمى پاسخ گو باشند، تا آن ها را متّهم به خشونت نکنند.

 

[ 99 ]

110 سرمشق از سخنان حضرت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

34 -بهترین زاد و توشه ها

 

قال على (علیه السلام):

«لا خَیْرَ فى شَىْء مِنْ اَزْوادِها اِلاَّ التَّقْوى»;

«هیچ یک از زاد و توشه هاى دنیا برکتى ندارد، مگر زاد و توشه تقوى»(1).

شرح و تفسیر

آن حضرت پس از بازگشت از جنگ صفّین، هنگامى که به دروازه کوفه مى رسد، در کنار قبرستان مسلمین توقّف مى کند، حوادث و خبرهاى دنیا را براى ارواح مردگان بیان مى کند! سپس از آن ها خواست که حوادث و اخبار جهان آخرت را براى او و همراهانش بیان کنند! حضرت در ادامه و در میان بهت و حیرت همراهان فرمود:

«اَما لَوْ اُذِنَ لَهُمْ فِى الْکَلامِ لاََخْبَرُوکُمْ اَنّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوى; اگر به آن ها اجازه سخن داده شود به شما خواهند گفت: بهترین زاد تقوى است»(2).

در حقیقت دو روایت فوق، و روایات مشابه دیگر، از آیه شریفه (تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوى); «زاد و توشه برگیرید که بهترین زاد و توشه تقوى است»(3) گرفته شده است.

مسأله زاد و توشه در مسافرت هاى قدیم بسیار مهمّ بود; برخلاف


1. نهج البلاغه، خطبه 111.

2. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 130.

3. سوره بقره، آیه 197.

[ 100 ]

امروز که اهمیّت چندانى ندارد. مسافران در گذشته روستا به روستا و شهر به شهر، لوازم سفر و موادّ خوراکى، که از آن به زاد و توشه تعبیر مى شود، را تهیّه مى کردند. زاد و توشه باید سه ویژگى داشته باشد: 1ـ کم حجم باشد. 2ـ پرقوّت باشد. 3ـ فاسد نشدنى باشد.

در آیه شریفه فوق و دو روایتى که نقل شد، دنیا به منزلگاهى تشبیه شده که مردم همچون مسافران مى آیند و اندکى در آن اقامت مى کنند و زاد و توشه اى برمى گیرند و به حرکت خویش ادامه مى دهند، سپس بهترین زاد و توشه، که واجد ویژگى هاى سه گانه باشد، را تقوى معرّفى مى کند. حقیقتاً تقوى در هر کجا باشد آن جا را آباد مى کند و هر کجا نباشد ویرانه خواهد شد. بدون شک پلیس بیرونى و ممانعت مردم از کارهاى خلاف لازم است، ولى کافى نیست. آنچه کارآیى اصلى دارد پلیس درونى و تقواى الهى است. آنچه ملّت سرافراز ایران اسلامى را پس از هشت سال جنگ تحمیلى و طاقت فرسا و نا برابر، پیروز کرد و عزّت و عظمت اسلام را در نظر جهانیان دو چندان نمود، تقواى رزمندگان ما بود. ما نباید از این سرمایه بزرگ غافل شویم.

از امام صادق (علیه السلام) در مورد آیه شریفه (یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ اِلاّ مَنْ اَتَى اللهَ بِقَلْب سَلیم); «آن روز (روز قیامت) که مال و فرزندان سودى نمى بخشد، مگر کسى که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید»(1) پرسیده شد، حضرت فرمودند: «قلب سلیم قلبى است که خدا را ملاقات کند در حالى که غیرخدا در آن نباشد»(2). و ثمره غیرخدا نبودن تقوى است; آرى تقوى میوه قلب سلیم است.

 

110 سرمشق از سخنان حضرت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


1. سوره شعراء، آیات 88 و 89.

2. تفسیر نمونه، جلد 15، صفحه 274.

[ 101 ]

 

 

 

35 - بهترین شیوه بندگى

 

قال على (علیه السلام):

«یا کُمَیْلُ! اِنَّ اَحَبَّ مَا امْتَثَلَهُ الْعِبادُ اِلَى اللهِ، بَعْدَ الاِْقْرارِ بِه وَ بِاَوْلیائِه، التَّعَفُفُ وَ التَّحَمُّلُ وَ الاِْصْطِبارُ»;

«اى کمیل! محبوب ترین چیزى که بندگان خدا مى توانند به وسیله آن بندگى خدا کنند، بعد از اقرار به وحدانیّت خدا و حقانیّت اولیائش، (سه چیز مى باشد): تعفّف و تحمّل و اصطبار است»(1).

شرح و تفسیر

1ـ «تعفّف» چیست؟ تعفّف یک معنى خاص دارد و یک معنى عام: معنى خاصّش همان عفّت در مسایل جنسى است، به تعبیر قرآن مجید: (وَ الَّذینَ هُمْ لِفُروجِهِمْ حافِظُونَ); «مؤمنین کسانى هستند که دامن خود را (از آلوده شدن به بى عفّتى) حفظ مى کنند»(2)، همان چیزى که حضرت یوسف (علیه السلام)براى حفظ آن بهاى سنگینى پرداخت.

و امّا معنى عامّ آن، هرگونه پارسایى و زهد و بى اعتنایى به حرام در مورد مال و مقام و تمام امکانات زندگى مى باشد. تعفّف طبق این تفسیر، چشم پوشى از حرام در تمام زمینه ها است. عفّت به معناى وسیع کلمه نشانه شخصیّت و ایمان انسان است.


1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 414.

2. سوره مؤمنون، آیه 5.

[ 102 ]

2ـ منظور از «تحمّل» چیست؟ بدون شک زندگى براى هر کس مشکلاتى در پى دارد; درس خواندن، معاشرت با مردم، کسب روزى حلال، بندگى خدا، صداقت و عفاف، سیر و سلوک الى الله و خلاصه هرگونه فعالیّتى، مشکلاتى بر سر راه خود دارد، که باید آن مشکلات را تحمّل کرد و از پاى نیفتاد. در تحمّل مشکلات ـ همانند سایر مسایل ـ باید از پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) درس بگیریم، هنگامى که دشمن دندان هاى آن حضرت را مى شکند و پیشانى اش را مجروح مى نماید، حضرت نه تنها ناامید نمى شود، بلکه با غلبه بر این مشکلات حتّى در همان لحظه دست از هدایت مردم برنمى دارد و براى آنان دعا مى کند! «اَللّهُمَّ اهْدِ قَوْمى فَاِنَّهُمْ لایَعْلَمُونَ; پروردگارا! قوم مرا هدایت کن، (اگر آنان اشتباهى کردند و مرا آزردند) آن ها مردمى جاهل و نادان هستند»(1). هدایت مردم و تبلیغ دین نیاز به تحمّل دارد; تحمّل ملایمات و سختى ها.

3ـ «اصطبار» چیست؟ اصطبار از مادّه «صبر» است. تفاوت «صبر» و «تحمّل» در این است که «صبر» جنبه مثبت دارد، ولى تحمّل داراى جنبه منفى است. حضرت على (علیه السلام) مى فرماید: «فَصَبَرْتُ وَ فِى الْعَیْنِ قَذًى وَ فِى الْحَلْقِ شَجاً; (در طول خلافت خلفاى ثلاثه) صبر کردم، در حالى که (بسان انسانى بودم که) استخوانى در گلو و خار و خاشاکى در چشم داشت»(2). حقیقتاً بیست و پنج سال چنین صبر کردن، کار بسیار مشکلى است.

ما هم براى رسانیدن انقلاب اسلامى به نسل هاى آینده باید صبر و تحمّل داشته باشیم. عفّت و چشم پوشى از محرّمات الهیّه و تحمّل مشکلات و ناملایمات و صبر و خویشتن دارى، موجبات مناسبى براى حفظ و بقاء انقلاب اسلامى خواهد بود.

 


1. بحار الانوار، جلد 20، صفحه 21.

2. نهج البلاغه، خطبه سوم.

[ 103 ]

 

 

 

36 - پنج دستور براى زندگى بهتر

 

قال على (علیه السلام):

«یا کُمَیْلُ! قُلِ الْحَقَّ عَلى کُلِّ حال وَ وادِّ الْمُتَّقینَ وَ اهْجُرِ الْفاسِقینَ وَ جانِبِ الْمُنافِقینَ وَ لا تُصاحِبِ الْخائِنینَ»;

«اى کمیل! از گفتن حق در هر حال دریغ مکن، و انسان هاى باتقوى را دوست بدار، از فاسقین و گنهکاران دورى کن، و مراقب منافقین و دو رویان باش، و با خیانت پیشگان رفاقت و مصاحبت نکن»(1).

شرح و تفسیر

حضرت على (علیه السلام) طبق این روایت، براى بهتر زیستن پنج دستور به کمیل، که یکى از دوستان بسیار مورد علاقه آن حضرت بود، مى دهد.

دستور اوّل: «اى کمیل! هیچ گاه از گفتن حق خوددارى مکن» در تمام عمرت طرفدار حق باش; چه در سختى و چه در راحتى، چه به هنگام قدرت و چه زمانى که فاقد قدرت هستى، چه بر تخت قدرت و چه بر خاک مذلّت، خلاصه در تمام طول عمرت، که در این دنیا زیست مى کنى، حرف حق و سخن حق بگو. حضرت سپس به کمیل سفارش مى کند، با چه کسانى زندگى کند و از چه کسانى فاصله بگیرد:

دستور دوم: «اى کمیل! همراه پرهیزکاران باش و دوستشان بدار»; زیرا


1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 413.

[ 104 ]

دوست متّقى و پرهیزکار، چون به خاطر رضاى خدا با تو دوست هست، در سختى و مشکلات تو را رها نمى کند و به همین جهت تو را به گناه تشویق نمى نماید و به همین علّت مانع از اطاعت و بندگى تو نمى گردد. آرى مودّت پرهیزکاران را همیشه در خزانه قلبت حفظ کن. حضرت سپس به کمیل دستور مى دهد که از سه طایفه خوددارى نماید:

دستور سوم: «اى کمیل! زندگى ات را از فاسقین و اهل گناه «جدا کن»، اهل گناه بالاخره تو و خانواده ات را آلوده مى کنند، پس براى حفظ خود و خانواده ات از آن ها کناره بگیر و با آن ها قطع رابطه کن.

دستور چهارم: «اى کمیل! مواظب مکر و حیله منافقین باش» این که در مورد فاسقین دستور به هجران وجدایى مى دهد، ولى نسبت به منافقین امر به مواظبت و مراقبت مى کند، بدین جهت است که در هر جامعه اى منافق وجود دارد و نمى توان آن ها را جداسازى کرد و به راحتى قابل شناسایى نیستند، و اتّفاقاً مسلمین بیش ترین ضربه را از همین طائفه خورده اند و لهذا باید مواظب شیطنت و مکر و فریب آن ها بود، هر چند نتوان جامعه را از آن ها پاک کرد.

دستور پنجم: «اى کمیل! با خیانت کاران رفاقت نکن» انسان هاى خیانت پیشه صلاحیّت رفاقت، شراکت، دوستى، و مانند آن را ندارند.

اگر در این کلام دقّت شود و در یک جامعه عملى گردد، قطعاً در آن جامعه تحوّلى روى خواهد داد; زیرا هر جامعه اى از خیانت، نفاق، گناه و کتمان حق رنج مى برد و نیازمند تقوى و پاکى و بیان حقایق و انسان هاى پرهیزکار است. اگر جامعه اى را از صفات رذیله فوق پاک کنیم و به ویژگى هاى خوب زینت بخشیم بدون شک جامعه اى ایده آل خواهد شد.

 

 

[ 105 ]

 

 

 

37 - پى آمد آرزوهاى طولانى

 

قال على (علیه السلام):

«اَطْوَلُ النّاسِ اَمَلا اَسْوَئُهُمْ عَمَلا»;

«طولانى ترین آرزوهاى انسانى، متعلّق به انسان هایى است که بدترین اعمال و کردار را دارند»(1).

شرح و تفسیر

حضرت، بین آرزوهاى طولانى و اعمال زشت و بد، رابطه اى برقرار مى کند، و مى فرماید: نه تنها آرزوهاى طولانى بد است، بلکه هر چه طولانى تر باشد اعمال زشتى که از انسان سر مى زند نیز زشت تر مى باشد.

در مورد «طول امل» (آرزوهاى دراز) مباحث مختلفى، مطرح گشته است(2)، که در این جا به طرح دو سؤال و پاسخ آن اکتفا مى شود:

سؤال: در روایاتى که پیرامون «آرزوها» بحث مى کند، تضادّى دیده مى شود; از یک سو روایاتى، مانند آنچه در بالا آمد، «آرزو» را یک امر منفى و غیرارزشى معرّفى کرده و مردم را از آن برحذر مى دارد، و از سوى دیگر مى دانیم که اگر امید و آرزو نباشد زندگى متلاشى مى شود; چرا که انسان با امید و آرزو زنده است. به همین جهت در روایتى از پیامبر


1. میزان الحکمة، باب 117، حدیث 720، (جلد اوّل، صفحه 144).

2. مشروح این مباحث را در «اخلاق در قرآن»، جلد دوم، صفحه 177، مطالعه فرمایید.

[ 106 ]

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد