SH@KER

از شیر مرغ تا گوشت ادمیزاد

SH@KER

از شیر مرغ تا گوشت ادمیزاد

سرمشق از سخنان حضرت على (علیه السلام) قسمت پنجم

38 - تا زبان اصلاح نشود

 

قال على (علیه السلام):

«وَ لَقَدْ قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله علیه وآله): لایَسْتَقیمُ ایمانُ عَبْد حَتّى یَسْتَقیمَ قَلْبُهُ، وَ لایَسْتَقیمُ قَلْبُهُ حَتّى یَسْتَقیمَ لِسانُهُ»;

«حضرت على (علیه السلام) مى فرماید: پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) فرمود: ایمان هیچ بنده اى اصلاح و محکم نمى شود، مگر این که قلبش اصلاح گردد و قلب هیچ کس اصلاح نمى گردد، مگر این که زبانش اصلاح شود»(1).

شرح و تفسیر

براى ایجاد و تقویت ایمان دو راه وجود دارد: نخست راه عقل و استدلال و دیگر راه شهود و باطن. جستجوى ایمان از هر یک از دو راه فوق، بدون اصلاح دل امکان پذیر نیست. اگر بخواهیم از راه استدلال وارد شویم، معرفت موانعى دارد که اگر آن موانع را برطرف نکنیم موفّق نخواهیم شد. شیطان با آن هوش سرشارش از مطلبى روشن و واضح غافل شد و در پاسخ به این سؤال: چرا بر آدم به همراه سایر فرشتگان سجده نکردى؟ گفت: (لمْ اَکُنْ لاَِسْجُدَ لِبَشَر خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصال مِنْ حَمَإ مَسْنُون); «من هرگز براى بشرى که او را از گل خشکیده اى، که از گل


1. نهج البلاغه، خطبه 176.

[ 110 ]

بدبویى گرفته شده است، آفریده اى سجده نخواهم کرد»(1). در حالى که
عظمت آدم به خاطر جسم او نبود، بلکه بر اثر روح الهى که در او دمید شد، عظمت پیدا کرد. ولى شیطان متوجّه این مطلب نشد; چون براى این معرفت مانع داشت و آن تکبّر و حبّ ذات بود. بنابراین انسان هوى پرست هم نمى تواند از راه استدلال خداپرست شود. نتیجه این که اگر از راه استدلال بخواهیم به ایمان برسیم اصلاح قلب و دل لازم است.

و امّا اگر قرار باشد این راه از طریق شهود و باطن طى شود، از طریقى که بتوان همچون على (علیه السلام) ادّعا کرد: «ماکُنْتُ اَعْبُدُ رَبّاً لَمْ اَرَهُ; پروردگارى را که نبینم پرستش نمى کنم»(2)، روشن است که نیاز به قلب و دل پاک و اصلاح شده اى دارد.باید گرد و غبار قلب را گرفت تا بتوان یار را دید!

جمال یار ندارد غبار و پرده *** ز دل غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد

رابطه قلب و زبان

آن روز که حضرت على (علیه السلام) از قول پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) این حدیث را فرمود، علماى اخلاق نبودند; ولى آن ها اکنون مى گویند که بزرگ ترین و بیش ترین گناهان به وسیله زبان انجام مى شود. بعضى از علماى اخلاق، گناهان کبیره اى که به وسیله زبان انجام مى شود را بیست عدد شمرده اند، در حالى که ما در کتاب اخلاق در قرآن تا 30 گناه کبیره براى زبان نوشته ایم!(3) گناهانى که بعضى از آن ها شدیدتر از زناست!(4).

خوانندگان محترم! تا زبان اصلاح نشود هیچ کس به هیچ جا نمى رسد.


1. سوره حجر، آیه 33.

2. اصول کافى، جلد اوّل، صفحه 98 کتاب التوحید، باب فى ابطال الرؤیة.

3. به اخلاق در قرآن، جلد اوّل، صفحه 316 به بعد، مراجعه کنید.

4. پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) فرمود: «اَلْغیبَةُ اَشَدُّ مِنَ الزِّنا». میزان الحکمة، جلد 7، صفحه 333.

[ 111 ]

چرا که زبان ابزار و وسیله اى است که در همه جا در اختیار انسان هست; امّا ابزار سایر گناهان همیشه در اختیار نیست. و از این بدتر این که متأسّفانه قبح و زشتى گناهان زبان کاسته شده و در برخى موارد از بین رفته است. اگر کسى خداى ناکرده در مسجد بساط قمار پهن کند همه به او اعتراض مى کنند، ولى اگر شخصى غیبت کند، که بدتر از قمار است، کمتر کسى به او اعتراض مى کند.

بنابراین باید مواظب زبان خویش، مخصوصاً به هنگام عصبانیّت، حسادت، بروز مشکلات و مصائب باشیم، که اصلاح زبان یکى از گام هاى سیر و سلوک و مقدّمه اصلاح قلب است.

[ 112 ]

 

[ 113 ]

 

 

 

39 - تعلیم و تعلّم الزامى است

 

قال على (علیه السلام):

«ما اَخَذَ اللهُ عَلى اَهْلِ الْجَهْلِ اَنْ یَتَعَلَّمُوا، حَتّى اَخَذَ عَلى اَهْلِ الْعِلْمِ اَنْ یُعَلِّمُوا»;

«خداوند از جاهلان و افراد نادان پیمان یادگیرى نگرفت، مگر آن دم که از دانایان و دانشمندان پیمان گرفت که آن ها را تعلیم دهند»(1).

شرح و تفسیر

دو برنامه مهمّ و مسلّم در اسلام وجود دارد که اجراى آن ضامن سلامت جامعه و سعادت مردم در دنیا و آخرت در تمام جهات زندگى است. آن دو عبارتند از: 1ـ ارشاد ناآگاهان 2ـ امر به معروف و نهى از منکر.

تفاوت این دو در این است که در اوّلى شخصى که مرتکب خلاف مى شود نمى داند و تخلّف مى کند، بر اثر جهل و ناآگاهى دست به کار خلاف مى زند; ولى در دومى دانسته مرتکب خلاف و منکر مى شود و یا از انجام معروف دست مى کشد.

بدون شک پیاده کردن این دو برنامه اساسى و مهمّ، که از وظایف انبیا و اولیا بلکه به اعتبارى از وظایف خداوند است، ثمرات و آثار بزرگى به


1. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 478.

[ 114 ]

دنبال خواهد داشت و جامعه را احیاء و زنده مى کند. مبلّغان دینى و کسانى که عهده دار هدایت مردم هستند نباید از هیچ یک از این دو برنامه غافل شوند و هر کدام را با شرایط و ویژگى هاى خاصّ خود انجام دهند.

نکته جالبى که از حدیث فوق استفاده مى شود این که به همان نسبت که نادانان و ناآگاهان در برابر اعمال خویش مسؤولند و باید به دنبال فراگیرى علم بروند، دانشمندان و دانایان نیز در برابر اعمال آن ها مسؤولند، بلکه شاید مسؤولیّت آن ها بیش تر باشد! بدین جهت خداوند از نادانان پیمان تعلیم گرفتن و از دانایان پیمان تعلیم دادن گرفته است.

 

[ 115 ]

 

 

 

40 - تفسیرى دیگر از تقوى

 

حضرت على (علیه السلام) در نامه اى خطاب به معاویه فرمود:

«فَاتَّقِ اللهَ فى نَفْسِکَ، وَ نازِعِ الشَّیْطانَ قِیادَکَ، وَ اصْرِفْ اِلَى الاْخِرَةِ وَجْهَکَ، فَهِىَ طَریقُنا وَ طَریقُکَ، وَ احْذَرْ اَنْ یُصیبَکَ اللهُ مِنْهُ بِعاجِل قارِعَة تَمَسُّ الاَْصْلَ، وَ تَقْطَعُ الدّابِرَ»;

«از خدا بترس! و با شیطان که در رام کردنت مى کوشد، ستیزه کن! و روى خویش را به سوى آخرت، که راه من و تو است، بگردان و بترس از آن که خداوند تو را به زودى به یک بلاى کوبنده، که ریشه ات را بزند و دنباله ات را قطع کند، دچار سازد!»(1)

شرح و تفسیر

از تعبیرات فوق تفسیر دیگرى براى تقوى استفاده مى شود و آن این که: «تقوى آن است که انسان زمام اختیارش را به شیطان نسپرد، و بى تقوایى سپردن زمام اختیار به دست شیطان است». براى توضیح بیش تر باید توجّه داشت که مردم از این دیدگاه بر سه دسته اند:

1ـ کسانى که شیطان از انحراف و به دست گرفتن زمام اختیار آن ها ناامید است، البتّه این دسته عدّه معدودى به نام «مخلصین» هستند که در قرآن مجید از قول شیطان در باره آن ها مى خوانیم: (لاَُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعینَ


1. نهج البلاغه، نامه 55.

[ 116 ]

اِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصینَ); و (به یقین) همگى انسان ها و بنده هایت را گمراه خواهم ساخت، مگر بندگان مخلصت را»(1). خداوند متعال نیز این ها را بیمه کرده است و لهذا مى فرماید: (اِنَّ عِبادى لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ); «بر بندگانم (بندگان مخلص) تسلّط نخواهى یافت»(2). این دسته از بندگان خدا عبارتند از: معصومین (علیهم السلام)، اولیا الله و کسانى که قدم جاى قدم آن ها نهاده اند. آن ها عوامل و ریشه هاى فساد را در درون خود از بین برده اند، به همین دلیل شیطان راهى به آن ها ندارد.

2ـ کسانى که کاملا در اختیار شیطان هستند، حتّى گاه بدون دستور او به دنبالش حرکت مى کنند! وضع این ها روشن و نیازى به بحث ندارد.

3ـ گروه سوم کسانى هستند که نه تابع مطلق خداوند هستند، و نه تسلیم محض شیطان مى باشند، بلکه گاهى سر بر فرمان خداوند مى نهند و گاه فریب شیطان را خورده به دنبال او حرکت مى کنند!

خداوند درباره این گروه، که تعداد آن ها کم نیست، در آیه 201 سوره اعراف مى فرماید: (اِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فِاذاهُمْ مُبْصِرُونَ); «پرهیزکاران هنگامى که گرفتار وسوسه هاى شیطان شوند، به یاد (خدا و پاداش و کیفر او) مى افتند; و (در پرتو یاد او، راه حق را مى بینند و) ناگهان بینا مى گردند». شیطان به گِرد قلب انسان مى چرخد، تا دریچه اى براى نفوذ خود بیابد و نفوذ کند. دریچه مقام، مال، شهوت، زن و بچّه، تعریف هاى بى جا و مانند آن. باید حدّاقل در زمره این گروه قرار گیریم تا بتوانیم با یاد خدا بصیر و بینا شویم و سارق شیطانى را همانند سارق اموال با هوشیارى خود فرارى دهیم و اگر غفلت کنیم و در خواب غفلت فرو رویم، شیطان سرمایه ما را به سرقت مى برد.

پروردگارا! ما را در مسیر رسیدن به زمره مخلصین یارى فرما.


1. سوره حجر، آیات 40 و 41.

2. سوره حجر، آیه 42.

[ 117 ]

 

 

 

41 - چراغى از پیش بفرست!

 

قال على (علیه السلام):

«ما تُقَدِّمْ مِنْ خَیْر یَبْقَ لَکَ ذُخْرُهُ، وَ ما تُؤَخِّرْهُ یَکُنْ لِغَیْرِکَ خَیْرُهُ»;

«آنچه پیش از خود بفرستى براى تو ذخیره مى شود و آنچه (را براى بعد از مرگت) تأخیر بیندازى، فایده اش تنها براى دیگران است (و مسؤولیّتش متوجّه توست!)»(1).

شرح و تفسیر

جنون ثروت اندوزى در دنیاى امروز بیش از هر زمان دیگر به چشم مى خورد، بدون این که حساب کنند، و از خود بپرسند که هدف اصلى و فلسفه ثروت چیست؟ آن ها که دیوانهوار در فکر جمع ثروتند و حتّى کمترین توجّهى به راه هاى تحصیل آن، از نظر حلال و حرام و ظلم و عدالت ندارند، آیا هیچ فکر نمى کنند ثروت هاى کلان را نه با خود مى توان برد، و نه همه آن را مى توان خورد؟! آیا با خود نمى اندیشند که جمع کردن و گذاشتن و رفتن، سپس تمام مسؤولیّت هاى آن را به دوش کشیدن، کار عاقلانه اى نیست؟!(2).

توجّه و تفکّر در مضمون این روایت براى همگان، مخصوصاً براى اغنیاء و ثروتمندان، مى تواند زندگى آن ها را دگرگون سازد و مسیر آن ها را تغییر دهد. به داستان زیر توجّه کنید:


1. نهج البلاغه، نامه 69.

2. یکصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 160.

[ 118 ]

«یکى از ثروتمندان بزرگ به یک ضیافت و میهمانى دعوت مى شود، شب هنگام به همراه خدمتکار خود به سمت محلّ میهمانى حرکت مى کنند، خادم که براى رفع تاریکى و روشن شدن مسیر چراغى در دست داشت، عمداً پشت سر ارباب خود حرکت مى کند.

ارباب مى گوید: چراغى که از پشت سر حرکت کند براى من چه فایده اى دارد؟ بیا جلوتر از من حرکت کن تا از نور چراغ استفاده کنم.

خادم، که فردى باهوش و نکته سنج و موقعیّت شناس بود، ضمن تصدیق و تأیید سخن ارباب خویش گفت: «آقاجان! من هم همین عقیده را دارم، مى گویم: خیرات و مبرّاتى که پس از مرگ انسان انجام مى شود، مانند چراغ پشت سر است و اثر چندانى ندارد، براى جهان آخرتت چراغى از پیش بفرست!».

این سخن پرمغز خادم در آن موقعیّت مناسب اثر فراوانى بر آن فرد ثروتمند گذاشت; به گونه اى که بسیارى از املاکش را وقف بر کارهاى خیر کرد. تا آن جا که مى گویند: بعد از موقوفات حضرت امام رضا (علیه السلام)بیش ترین موقوفات در مشهد توسّط ایشان انجام شده است!.

 

[ 119 ]

 

 

 

42 - حاصل ازدواج تنبلى و ناتوانى!

 

قال على (علیه السلام):

«اِنَّ الاَْشْیاءَ لَمَّا ازْدَوَجَتِ ازْدَوَجَ الْکَسَلُ وَ الْعَجْزُ، فَنَتَجَ مِنْها الْفَقْرُ»;

«هنگامى که هر چیزى با دیگرى ازدواج کرد، «کسالت» با «ناتوانى» ازدواج نمود و حاصل این ازدواج فقر و نادارى شد!»(1).

شرح و تفسیر

تعبیرى که در این روایت آمده بسیار زیباست. حضرت طبق این روایت مى فرماید: در آغاز خلقت، اشیاء مختلف با یکدیگر ازدواج کردند و در کنار یکدیگر قرار گرفتند، هر چیزى با کفو و چیز متناسب خویش ازدواج کرد و سنخیّت ها و تناسب ها در نظر گرفته شد، «کسالت» کفو و متناسب و هم سنخ «عجز» شناخته شد و با او ازدواج نمود و ثمره ازدواج آن ها «فقر» و «تنگدستى» و بدبختى بود.

در حقیقت در این روایت دو عامل و ریشه مهمّ فقر، که قابل اجتناب هم هستند، بیان شده است:

عامل اوّل تنبلى است; تنبلى راهى است که بدون شک به فقر و تنگدستى منتهى مى گردد.


1. بحار الانوار، جلد 75، صفحه 59.

[ 120 ]

و عامل دوم ناتوانى است; که این خود دو رقم است:

الف) ناتوانى هاى طبیعى، مثل این که شخصى از بدو تولّد نابینا بوده است.

ب) ناتوانى هاى خود خواسته کاذب، که فراوان است. نیروى واقعى هر انسانى ده برابر نیرویى است که به کار گرفته مى شود. این ادّعا به هنگام عصبانیّت قابل لمس است.

اگر در جامعه اى عجز و ناتوانى ها از بین برود، ناتوانى هایى که بر اثر تلقین به نفس منجر به إنزوا و سستى و خمودى مى گردد، و افراد جامعه باور کنند که توانا هستند، بدون شک تحوّلى عجیب رخ خواهد داد، و کلّ جامعه، افرادى متحرّک و پویا خواهند شد.

فقر و ناتوانى آثار سوء فراوانى به دنبال خواهد داشت، دین و ایمان و آبروى انسان را بر باد مى دهد، عزّت و استقلال را متزلزل مى کند و انسان را وابسته مى نماید. ایران در زمان شاه سلطان حسین آن قدر ضعف و سستى از خود نشان داد که افغان ها تمام کشور را اشغال کردند و ثروت آن را به یغما بردند. ولى همین ملّت عاجز و درمانده وقتى فرماندهى همچون «نادر» پیدا کرد و ضعف و سستى را کنار گذاشت، موفّق شد کشور خود را از لوث بیگانگان نجات داده و آن ها را بیرون کند.

در عصر و زمان خود ما، ملّت ایران قبل از انقلاب ذلیل و ناتوان بود، امّا با قیام امام خمینى (رحمه الله)آن نیروى پنهان در وجود مردم بسیج شد و همچون سیلى پرخروش بنیان طاغوت را برانداخت.

در عصر پیامبر (صلى الله علیه وآله)، آن حضرت با همان عرب هاى وحشى عصر جاهلیّت، که انواع ذلّت و زبونى در جامعه آنان دیده مى شد، پس از مدّت کوتاهى قسمت عمده دنیا را فتح کرد!.

[ 121 ]

ژاپنى ها در جنگ جهانى دوم تمام هستى خود را از دست دادند، امّا اراده و پشتکار خود را حفظ کرده و با تمام قوا به فعالیّت پرداختند، تا آن جا که هم اکنون قسمت عمده بازارهاى دنیا را در اختیار گرفته اند!.

انسان هاى موفّق قبل از طلوع آفتاب فعالیّت خویش را آغاز مى کنند و تا دیر هنگام نمى خوابند، تعطیلات فراوان ندارند و اساس برنامه آن ها بر کار و فعالیّت و عدم تعطیل است.

در روایتى مى خوانیم که: «عطسه از سوى خدا و خمیازه از شیطان است!»(1) فلسفه آن روشن است; زیرا انسان پس از عطسه سر حال و آماده فعالیّت مى شود، ولى هنگامى که خمیازه مى کشد، نشان از تنبلى و خستگى و میل به خواب دارد.

آخرین نکته این که فقر در این روایت تنها فقر اقتصادى نیست، بلکه فقر علمى را هم شامل مى شود. آدم هاى تنبل و ناتوان در علم هم راه به جایى نمى برند!.

 


1. بحار الانوار، جلد 73، صفحه 52.

[ 122 ]

 

[ 123 ]

 

 

 

43 - حساب رس خود باش!

 

قال على (علیه السلام):

«مَنْ حاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ، وَ مَنْ غَفَلَ عَنْها خَسِرَ»;

«هر کس به محاسبه اعمال خویش بپردازد سود مى برد و هر کس از آن غافل شود زیان مى کند»(1).

شرح و تفسیر

«محاسبه» در روایات اسلامى مورد تأکید ویژه اى قرار گرفته است و علماء سیر و سلوک پافشارى زیادى نسبت به آن مى کنند. محاسبه چیست؟

در پاسخ باید بگوییم: انسان در طول عمر خویش سرمایه هاى مهمّى دارد که مشغول خرج کردن و هزینه نمودن آن هاست، محاسبه آن است که مراقب باشد در مقابل هزینه نمودن این سرمایه هاى مهمّ، چه چیزى به دست مى آورد؟ آیا سرمایه هاى باارزشى همچون عمر، عقل، مذهب، ایمان و مانند آن را خوب به کار مى گیرد؟ خداوند اهل حساب و کتاب است و با این که علم او بى پایان است، براى همه انسان ها نامه عمل درست کرده، و اعمال و رفتار و کردار و عقاید آن ها را مورد محاسبه قرار مى دهد و چه نامه اعمال دقیق و منظّمى که کوچک ترین اعمال انسان در


1. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 208.

[ 124 ]

آن از قلم نمى افتد(1). تمام نظام هستى بر اساس حساب و کتاب حرکت مى کند. پس چرا انسان، که حتّى قطره اى از اقیانوس عالم هستى محسوب نمى شود، اهل حساب و کتاب نباشد؟!

ما باید خویشتن را هر روز، یا هفته اى یکبار، یا ماهى یکبار به حساب رسى بکشیم; چقدر عبادت خالص انجام داده ایم؟ چقدر به مردم خدمت کرده ایم؟ چه اندازه از حق و حقوق خود گذشت کرده ایم؟ آیا حق و حقوقى از دیگران پایمال نکرده ایم؟ آیا به دیگران بدهکار نیستم؟ و صدها سؤال دیگر; چون اگر اهل حساب و کتاب نباشیم شکست مى خوریم. ناگهان متوجّه مى شویم تمام سرمایه از کف رفته و در مقابل هیچ چیز به دست نیاورده ایم!

با این توضیح روشن شد که چگونه شخصى که به محاسبه نفس خویش مى پردازد سود مى برد و به چه شکل کسى که از محاسبه خویشتن غافل مى شود زیان مى کند و خسران مى بیند.

 


1. مشرح مباحث مربوط به «نامه عمل» را در «پیام قرآن»، جلد 6، صفحه 75، مطالعه فرمایید.

[ 125 ]

 

 

 

44 - حُسن عاقبت

 

قال على (علیه السلام):

«اِذا اَرادَ اللهُ بِعَبْد خَیْراً وَفَّقَهُ لاِِنْفاذِ اَجَله فى اَحْسَنِ عَمَلِه، وَ رَزَقَهُ مُبادَرَةَ مُهَلِه فى طاعَتِه قَبْلَ الْفَوْتِ»;

«خداوند هنگامى که درباره کسى خیر و خوبى اراده کند، به او توفیق مى دهد که به هنگام پایان عمر در بهترین حال و اعمال باشد، و نیز او را موفّق مى دارد که قبل از پایان گرفتن عمر براى خود ذخیره اى کرده باشد»(1).

شرح و تفسیر

حُسن عاقبت داراى اهمیّت ویژه اى است. به همین جهت، دعا براى عاقبت به خیرى بسیار ارزشمند است.

با توجّه به این اصل که: «أجل خبر نمى کند» و براى پیک أجل، سالم و مریض، پیر و جوان، زن و مرد، شب و روز، کودک و بزرگ، عالم و جاهل و دیگر امور تفاوتى ندارد، انسان باید بسیار مواظب عاقبت امر خویش باشد. بعضى اشخاص به هنگام مرگ در بدترین حالات هستند; در مجلس گناه، در حال مستى، در حال سرقت و دزدى و مانند آن. و برخى دیگر در بهترین حالات; مثل این که نماز صبحش را خوانده و پس از نماز سر بر سجده شکر نهاده، و در همان لحظه به ملاقات خداوند مى شتابد. یا


1. میزان الحکمة، باب 4145، حدیث 21939، (جلد 10، صفحه 591).

[ 126 ]

در حال طواف، یا در حال روزه، یا در جبهه و در حال جهاد و مانند آن جان به جان آفرین تسلیم مى کند.

به ما سفارش شده است که همیشه آماده باشیم، اگر گناهى کرده ایم توبه کنیم، اگر حقّى از کسى بر گردن داریم فوراً بپردازیم. و انجام این امور را به دیگران و آینده واگذار نکنیم.

معیار رستگارى، عقیده و اندیشه هایى است که هنگام مرگ همراه انسان است; چه بسیار افرادى بودند که در طول عمر خود در مسیر خدایى نبودند، ولى به هنگام مرگ عاقبت به خیر شدند!(1) و برعکس اشخاصى هم وجود داشتند که در طول زندگى به ظاهر در مسیر حق بودند، ولى عاقبت به شر گردیدند!.

رمز عاقبت به خیر شدن این است که انسان همیشه آماده باشد و حقوق الله و حقوق الناس را پرداخته باشد; چرا که در زمان حیات و زندگى ممکن است با قطراتى اشک دریایى از آتش را خاموش کرد، امّا بعد از مرگ پرونده ها بسته مى شود و امکان جبران وجود ندارد.

 


1. شرح حال برخى از این افراد سعادتمند را در کتاب «عاقبت بخیران عالم» مطالعه فرمایید.

[ 127 ]

 

 

 

45 - حقّ تقوى

 

قال على (علیه السلام):

«مافاتَ الْیَوْمَ مِنَ الرِّزْقِ رُجِىَ غَداً زیا دَتُهُ، وَ ما فاتَ اَمْسِ مِنَ الْعُمُرِ لَمْ یُرْجَ الْیَوْمَ رَجْعَتُهُ. اَلرَّجاءُ مَعَ الْجائى وَ الْیَأْسُ مَعَ الْماضى، فَـ(اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقاتِه وَ لاتَمُوتُنَّ اِلاّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ)»(1);

«آنچه امروز از بهره دنیا کم شده ممکن است فردا اضافه گردد، ولى آنچه دیروز از عمر گذشته، امروز امید بازگشتن آن نیست. امید به آینده است و نومیدى از گذشته! پس آن گونه که شایسته است از خدا بترسید و نمیرید مگر این که مسلمان باشید»(2).

شرح و تفسیر

حضرت در روایت فوق ابتدا یکى از ضعف هاى اجتماعى را مطرح مى کند، و آن این که: مردم نسبت به از دست دادن امکانات مادّى، که قابل جبران است، حسّاس هستند و بر آن افسوس مى خورند، امّا در مورد هدر رفتن سرمایه عمرشان، که قابل جبران نیست، حسّاسیّتى ندارند. در حالى که به مقتضى عقل، انسان نسبت به آنچه گذشته و قابل بازگشت نیست باید افسوس بخورد و درسى از گذشته بگیرد و قدر باقى مانده عمرش را بداند و زاد و توشه اى مهیّا سازد.


1. سوره آل عمران، آیه 102.

2. نهج البلاغه، خطبه 114.

[ 128 ]

حضرت سپس به آیه 102 سوره آل عمران استدلال مى کند و به مردم سفارش مى نماید که «حقّ تقوى» را مراعات نموده، سعى کنند عاقبت به خیر شوند و با اسلام بمیرند.

سؤال: امام (علیه السلام) مى فرماید: حق تقوى را به جا آورید، حق تقوى چیست؟

پاسخ: در این مورد بین مفسّران قرآن اختلاف است، ولى آنچه مسلّم است این که حقّ تقوى یک مرتبه عالى از تقوى است. در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) حق تقوى چنین بیان شده است:

«اَنْ یُطاعَ فَلا یُعْصى وَ یُذْکَرَ فَلا یُنْسى وَ یُشْکَرَ فَلا یُکْفَرْ; حق تقوى و پرهیزکارى این است که پیوسته اطاعت فرمان خداوند کنى و هیچ گاه معصیت ننمایى، همواره به یاد او باشى و او را فراموش نکنى، و در برابر نعمت هاى او شکرگزار باشى و کفران نعمت ننمایى»(1).

سه نکته به عنوان «حق تقوى» در روایت امام صادق (علیه السلام) بیان شده است، که مهم تر از همه مسأله ذکر و یاد خدا است. ذکر خدا سرچشمه بسیارى از فضایل اخلاقى و موجب تربیت نفوس است. بدون شک به یاد خدا بودن ارتباطى تنگاتنگ با اطاعت خدا دارد، بلکه تمام مباحث تقوى پیوندى با معرفة الله دارد و هر قدر معرفة الله بالاتر رود و انسان بیش تر به یاد خدا باشد، تقواى او بیش تر مى شود.

بنابراین تقوى میوه درخت معرفة الله است، اگر من واقعاً معتقد باشم که خداوند از رگ گردن به من نزدیک تر است و همه جا حاضر و ناظر اعمال من مى باشد و به تفکّرات و تخیّلات و ذهنیّات من آگاه است، مرتکب گناه و خطا نخواهم شد. اگر معتقد باشیم عزّت و ذلّت به دست اوست، هرگز عزّت و ذلّت خود را در دست دیگران نمى دانیم.


1. مجمع البیان، جلد اوّل، صفحه 482.

[ 129 ]

 

 

 

46 - حقیقت روزه!

 

قال على (علیه السلام):

«اَلصّیامُ اجْتِنابُ الَْمحارِمِ، کَما یَمْتَنِعُ الرَّجُلُ مِنَ الطَّعامِ وَ الشَّرابِ»;

«روزه پرهیز از گناهان است، همان گونه که خوددارى کردن از خوردن و آشامیدن مى باشد»(1).

شرح و تفسیر

همان طور که انسان داراى روح و جسم است، تمام عباداتى که انجام مى دهد نیز داراى جسم و روح است; جسم عبادت همان ظاهر آن است که همه کس آن را درک مى کند و روح عبادت، فلسفه وجودى آن و مصالحى که در درون آن نهفته، مى باشد.

به عنوان مثال نماز جماعت جسمى دارد و روحى; بسیارى هستند که جسم و شکل ظاهرى این عبادت بزرگ را خوب انجام مى دهند، مانند نمازهاى جماعت میلیونى مکّه و مدینه در ایّام برگزارى مراسم پرشکوه حجّ، امّا متأسّفانه روح نماز حاکم نیست. روح نماز جلوگیرى از فساد و فحشا است; ولى در شهرهاى عربستان، گذشته از مکّه و مدینه، فساد غوغا مى کند. روح نماز جماعت وحدت و یکدلى است، امّا متأسّفانه این همه مسلمان یکپارچه و متّحد نیستند!


1. میزان الحکمه، باب 2359، حدیث 10952، (جلد 5، صفحه 471).

[ 130 ]

حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) در جمله 252 از کلمات قصار نهج البلاغه، فلسفه بیست حکم از احکام اسلامى، را در ضمن جملاتى کوتاه و پرمعنى، بیان مى کند; مثلا در مورد حجّ مى فرماید: «فَرَضَ اللهُ ... الْحَجَّ تَقْرِبَةً لِلدّینِ; خداوند حجّ را واجب کرد تا وسیله اى براى نزدیکى مسلمین به یکدیگر باشد». در ایّام حجّ هر چند میلیون ها مسلمان در کنار یکدیگر قرار مى گیرند و جسم آن ها در قرب یکدیگر است، امّا روح و قلب آن ها با هم فاصله زیادى دارد، بدین جهت در این کنگره عظیم مشکلى از مشکلات جهان اسلام حل نمى گردد، گویا مسلمین هیچ مشکل عمده اى ندارند!

روزه نیز جسمى دارد و روحى; جسم روزه خوددارى از خوردن و آشامیدن و سایر چیزهایى است که روزه را باطل مى کند، امّا روح روزه علاوه بر خوددارى از مفطرات روزه، پرهیز از تمام گناهان است! تا جایى که به تعبیر قرآن مجید صائم به قلّه پرافتخار تقواى الهى برسد(1). و روشن است که جسم بى روح مجسّمه اى بیش نیست!

با توجّه به همین مسأله، روزه را بر سه قسم کرده اند:

1ـ روزه کسانى که فقط از مفطرات پرهیز مى کنند، امّا چشم و گوش و سایر اعضاء بدن آن ها روزه نیست!

2ـ روزه کسانى که علاوه بر پرهیز از مفطرات، از گناهان نیز اجتناب مى نمایند.

3ـ روزه کسانى که کعبه دل را از همه چیز جز خدا پاک نموده و جز عشق خدا را در آن راه نمى دهند.

 


1. همان گونه که در آیه 183 سوره بقره به این مطلب اشاره شده است.

[ 131 ]

 

 

 

47 - دام هاى فریبنده

 

قال على (علیه السلام):

«رَحِمَ اللهُ امْرَءً غالَبَ الْهَوى، وَ اَفْلَتَ مِنْ حَبائِلِ الدُّنْیا»;

«رحمت خداوند بر انسانى که بر هواى نفس پیروز گردد و از دام هاى دنیا خویش را نجات دهد(1)».

شرح و تفسیر

مفهوم مقابله و جهاد با نفس، جنگ میان حقیقت انسان و هواى نفس است; در یک سوى هوس هاى سرکش قرار دارد و در سوى دیگر واقعیّت انسان. حضرت على (علیه السلام) براى انسانى که با هواى نفس مى جنگد دعا مى کند. و سپس به دام هاى دنیا اشاره مى نماید و مردم را از آن دام هاى به ظاهر زیبا و فریبنده، برحذر مى دارد.

ویژگى هاى دام

دام داراى ویژگى هایى است:

1ـ یکى از ویژگى هاى دام مخفى بودن آن است تا جلب توجّه نکند و شکار بدون توجّه و بر اثر غفلت اسیر آن گردد.

2ـ ویژگى دیگر دام، این است که محکم باشد و شکار پس از گرفتارى


1. میزان الحکمة، باب 4042، حدیث 21157، (جلد 10، صفحه 384).

[ 132 ]

در آن، نتواند خود را برهاند و فرار کند.

دام هاى دنیا نیز این خصوصیّات را دارد، یکى از دام هاى دنیا حُبّ مقام است که از اوّل بچگى تا آخرین لحظات عمر، در دل انسان ها وجود دارد(1). هر چیزى دوران خاصّى دارد، ولى علاقه به مقام در سراسر عمر انسان، همراه اوست. و گاهى از اوقات این دام مخفى است; در لباس خدمت به همنوعان، خدمت به انقلاب و دین، احساس مسؤولیّت شرعى و مانند آن خود را پنهان مى کند. دانه هایى هم در اطرافش ریخته شده که جلب توجّه مى کند; استفاده از نعمت هاى الهى، ضرورت هاى زندگى، حفظ آبرو، امکانات بیش تر، آرامش روح، تفریح بهتر و مانند آن، دانه هایى است که اطراف آن ریخته شده است. و عجیب این که این دام بسیار محکم است و رهایى از آن براى گرفتارانش بسیار مشکل.

یکى از دام ها عبادت بى تفکّر است، در این نوع از عبادت آهسته آهسته ریا شروع مى شود و کم کم منتهى به عُجب مى شود، چنین شخصى خود را از همه بهتر و سرآمد امّت و شفیع یوم المحشر تصوّر مى کند! کار به این جا ختم نمى شود، بلکه آن قدر عقل او اسیر مى گردد و هوى و هوس امیر، که از خداوند هم طلب کار مى شود!

باید این دام ها را به خوبى شناسایى نمود و از گرفتار شدن در آن پرهیز کرد. و اگر خداى ناکرده گرفتار شده ایم، هر چه سریع تر به فکر رهایى از آن باشیم، که هر چه زمان بگذرد آزادى از این دام مشکل تر مى شود.


1. در عبارتى مى خوانیم: «آخِرُ ما یَخْرُجُ مِنْ قُلُوبِ الصِّدّیقینَ حُبُّ الْجاهِ; آخرین چیزى که از دل انسان هاى راستین خارج مى شود جاه طلبى است». (اخلاق در قرآن، جلد 3، صفحه 30).

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد