SH@KER

از شیر مرغ تا گوشت ادمیزاد

SH@KER

از شیر مرغ تا گوشت ادمیزاد

سرمشق از سخنان حضرت على (علیه السلام) قسمت دوم

9 - آفت ها!

 

قال على (علیه السلام):

«لِکُلِّ شَىْء آفَةٌ»;

«هر چیزى آفتى دارد (در هر کار مراقب آفت ها باشید)»(1).

شرح و تفسیر

هر چیزى در جهان هستى، همان گونه که در روایت بالا آمده، آفت یا آفت هایى دارد; یعنى تمام موجودات عالَم آسیب پذیرند و نمى توان چیزى پیدا کرد که بى آفت باشد. به عنوان نمونه بدن خود ما انسان ها چقدر آسیب پذیر و پرآفت است. انواع و اقسام بیمارى ها، که از مرز هزاران نوع بیمارى مى گذرد، همواره سلامت انسان را تهدید مى کند. بدین جهت رشته هاى مختلف پزشکى براى مداواى آن ها به وجود آمده است، حتّى آفات یک عضو (مثلا چشم) آن قدر زیاد است که در جهان کنونى یک طبیب نمى تواند در همه مشکلات چشم متخصّص شود; بلکه چشم متخصّص هاى مختلفى دارد. روح انسان نیز چنین است; نباتات، حیوانات، جامعه انسانى و خلاصه همه چیز آفت دارد.

با توجّه به این اصل کلّى و فراگیر، باید در هر موفّقیت و موهبتى با دقّت مراقب آفات آن باشیم و گرنه پیروزى ها و نعمت ها در معرض خطر


1. میزان الحکمه، باب 97، حدیث 514، (جلد اوّل، صفحه 110).

[ 38 ]

قرار مى گیرد. حضرت على (علیه السلام) در ادامه این سخن آفت نزدیک به سى نعمت را بیان کرده، که در این جا به چهار مورد آن مى پردازیم:

«آفَةُ الْوَرَعِ قِلَّةُ الْقِناعَةِ; آفت مهمّ تقوى (و نقطه آسیب پذیرى آن) قانع نبودن در زندگى است»(1). چیزى که انسان را به حرام مى اندازد، چیزى که آدمى را حریص بر استفاده از اموال شبهه ناک مى کند، چیزى که افراد ضعیف الایمان را به سوى ترک خمس و زکات سوق مى دهد، چیزى که باعث مى شود تا انسان براى کسب اموال بیش تر به آب و آتش بزند، قانع نبودن است! اگر زندگى انسان آمیخته با قناعت باشد، اداره آن آسان است. در حالات هارون الرشید نوشته اند که در جشن عروسى یکى از فرزندانش به جاى نُقل و سکّه، قطعه هایى از کاغذ که بر روى هر کدام نام یک آبادى نوشته شده بود بر سر عروس خود مى ریخت!(2) روشن است وقتى کسى بخواهد این کار را کند نمى تواند به حلال قناعت نماید، بلکه به ناچار آلوده به غصب و غارت و چپاول و دزدى و سایر کارهاى خلاف مى شود، ولى اگر قناعت کند دست به این کارها نمى زند.

«آفَةُ الْقَوِىِّ اسْتِضْعافُ الْخَصْمِ; آفت نیرومند، کوچک شمردن دشمنانش مى باشد»(3). نقطه آسیب قدرتمندان و جوامع قوى این است که دشمنان خود را کوچک مى شمارند. نگویید تهاجم فرهنگى مهم نیست! اگر فلان روزنامه توهین کرد، اهمیّتى ندارد! اگر فلان فیلم دهن کجى کرد، تأثیرى ندارد و ...; چون اگر دشمن را کوچک شمردى از او ضربه مى خورى.


1. میزان الحکمة، باب 97، حدیث 537، (جلد اوّل، صفحه 111).

2. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه، جلد 1، صفحه 118.

3. میزان الحکمة، باب 97، حدیث 541، (جلد اوّل، صفحه 111).

[ 39 ]

«آفَةُ الدّینِ الْهَوى; هواى نفس آفت دین است»(1). هواى نفس دین انسان را بر باد مى دهد، آفت دین یک چیز درونى به نام هواى نفس است.

«آفَةُ الْعَقْلِ الْهَوى; هواى نفس آفت عقل انسان (نیز) هست»(2). هواى نفس عقل انسان را از کار مى اندازد و انسان را پراشتباه ظاهر مى کند. هواى پرستى حجاب مى شود. هواى پرستى هم آفت دین است و هم آفت عقل. آرى همه چیز آفت دارد، باید آفت ها را شناخت و با آن مبارزه کرد.

 


1. میزان الحکمة، باب 97، حدیث 513، (جلد اوّل، صفحه 110).

2. میزان الحکمة، باب 97، حدیث 526، (جلد اوّل، صفحه 111).

[ 40 ]

 

[ 41 ]

 

 

 

10 - آیا همه جا اکثریّت معیار است؟

 

قال على (علیه السلام):

«اَیُّهَا النّاسُ لا تَسْتَوْحِشُوا فى طَریقِ الْهُدى لِقِلَّةِ اَهْلِهِ»;

«اى مردم! در طریق هدایت از کمى طرفداران آن وحشت نکنید»(1).

شرح و تفسیر

یکى از آفت هاى عقل انسان، تسلیم شدن در برابر اکثریّت کمّى جامعه است، که از آن در آیات قرآن و روایات معصومان (علیهم السلام) نهى شده; بلکه در برخى از این آیات، به مدح اقلیّت و مذمّت اکثریّت پرداخته شده است; مثلا در آیه شریفه 116 سوره انعام مى خوانیم: (وَ اِنْ تُطِعْ اَکْثَرَ مَنْ فِى الاَْرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبیلِ اللهِ); «اگر از بیش تر کسانى که در روى زمین هستند اطاعت کنى، تو را از راه خدا گمراه مى کنند» علاوه بر این، در بیش از ده آیه اکثریت به جهالت، و در 5 آیه به ناسپاسى، و در 4 آیه به فقدان ایمان، توصیف شده است.

حال با توجّه به آنچه از آیات و روایات استفاده مى شود، که اکثریّت مذمّت شده، و از سوى دیگر در دنیاى امروز همه جا سخن از اکثریّت ها است، و امروزه بسیارى از مسایل سرنوشت ساز بشر، بر محور رأى اکثریّت دور مى زند، معیار چیست؟


1. نهج البلاغه، خطبه 201.

[ 42 ]

پاسخ این است که جوامع بشرى متفاوت است، اگر در جامعه اى صالحان متولیّان امور آن باشند، بدون شک تبعیّت از اکثریّت تقوى و صلاح است، ولى اگر هواپرستان متولیان امور جامعه اى بودند، هیچ گاه اسلام تبعیّت از اکثریّت هواپرست را سفارش و توصیه نمى کند; زیرا با منطق و عقل سازگار نیست.

به تعبیر دیگر اسلام تابع اکثریّت کیفى است، نه اکثریّت کمّى! به همین جهت خداوند متعال در آیه شریفه هفتم سوره هود و دوم سوره ملک مى فرماید: (لِیَبْلُوَکُمْ اَیُّکُمْ اَحْسَنُ عَمَلا) و نفرمود: «اَکْثَرُ عَمَلا» چون اکثریّت کیفى مهمّ است، نه اکثریّت کمّى! ولى توجّه این نکته مهمّ است که مسأله اکثریّت در دنیاى امروز، راه چاره بیچارگى است! زیرا معیارى براى اکثریّت کیفى در جوامع غیر دینى وجود ندارد و همه مدعى هستند که بهترین هستند. بنابراین براى حفظ نظام جامعه ناچارند طبق نظر اکثریّت عمل کنند; هر چند به مقتضاى آن، یک عالم دانشمند و مدیر و مدبّر یک رأى، و یک فرد بى سواد ناآگاه هم یک رأى داشته باشد! بنابراین آیات مزبور و مانند آن ناظر به یک جامعه سالم و صالح نیست.

پیام این حدیث

ما نباید در زندگى اخلاقى خویش تابع اکثریّت ها باشیم، هر چند مجبوریم در زندگى سیاسى تابع باشیم. بنابراین اگر اکثریّت مردم روى زمین مال حرام مى خورند و پرهیز نمى کنند، ما نباید به رنگ جماعت اکثریّت درآییم. اگر اکثریّت مردم به هنگام به خطر افتادن منافع خویش دروغ مى گویند، ما نباید از صف راستگویان، به بهانه در اقلیّت بودن آن ها، خارج شویم و از کمى تعداد و نفرات صادقین بترسیم و در صف

[ 43 ]

دروغگویان درآییم. انسان مؤمن در مسایل اخلاقى باید مستقل باشد، یعنى اگر تمام مردم روى زمین (فرضاً) آلوده شراب شدند او نباید از تنهاییش در این مسیر به خود هراس راه دهد و از منطق رسواى «خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو!» پیروى کند. یا بگوید: «چه کسى راست مى گوید که ما راست بگوییم؟» و مانند این ها; زیرا بدون شک فرداى قیامت این بهانه ها پذیرفته نیست. زمانى انسان صالح مى شود و در مسیر سلوک الى الله قرار مى گیرد، که نگاه نکند دیگران چه مى گویند، بلکه بنگرد خداوند چه مى گوید.

پروردگارا ما را همواره در طریق حق بدار، و وحشت تنهایى در راه حق را از ما زایل کن.

 

[ 44 ]

 

[ 45 ]

 

 

 

11 - احسان و نیکوکارى

 

قال على (علیه السلام):

«نِعْمَ زادُ الْمَعادِ الاِْحْسانُ اِلَى الْعِبادِ»(1) و قال فى روایة اخرى: «رَأْسُ الاْیمانِ الاِْحْسانُ اِلَى النّاسِ»(2);

«احسان و کمک به بندگان خدا، زاد و توشه مناسبى براى جهان پس از مرگ است». و در روایت دیگرى فرمود: «کمک به مردم بخش مهمّى از ایمان است».

شرح و تفسیر

یکى از برکات حکومت اسلامى «جشن عاطفه ها»، «جشن نیکوکارى»، «طرح إکرام» و طرح هاى مشابه آن است، که مردم براى کمک به اقشار محروم جامعه بسیج مى شوند. بدون شک کمک به مردم از عبادت هاى مهمّ، بلکه یکى از مهم ترین عبادات است.

بدین جهت حضرت على (علیه السلام) در روایت اوّل این کار را بهترین زاد و توشه جهان آخرت معرّفى مى نماید. اگر این روایت را در کنار آیه شریفه (تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوى); «زاد و توشه برگیرید، که بهترین زاد و توشه تقوى است»(3) بگذاریم روشن مى شود که احسان زاییده تقوى، و تقوى زاییده احسان است. بنابراین انگیزه اصلى مردم از کمک ها،


1. غرر الحکم، جلد 6، صفحه 161، حدیث 9912.

2. غرر الحکم، جلد 4، صفحه 52، حدیث 5253.

3. سوره بقره، آیه 197.

[ 46 ]

برخواسته از تقوى و اعتقادات آن هاست و در حقیقت اسلام قوى ترین مشوّق احسان و نیکوکارى است.

در روایت دوم رابطه احسان و ایمان مطرح شده است، انسان ضعیف الایمان احسان نمى کند، ولى مؤمنان راستین اهل احسانند. جالب این که در این روایات تنها احسانِ به مسلمانان یا مؤمنان مطرح نشده است، بلکه در یکى احسان به بندگان خدا و در دیگرى احسان به مردم مطرح شده است و مفهوم آن این است که حتّى نیکى به فقراء و نیازمندانِ غیر مسلمان باعث فزونى تقوى و ایمان مى گردد، زیرا خداوند تمام بندگانش را دوست دارد و کسى که بندگان خدا را دوست داشته باشد، خدا را دوست دارد. بدین جهت احسان به هر نیازمندى مشروع و پسندیده است.

آثار احسان و نیکوکارى

احسان دو رقم تأثیر دارد; تأثیرى در احسان کننده (مُحْسِنْ) دارد، و تأثیرى دیگر در احسان شونده. تأثیرى که این عمل در احسان کننده دارد، بسیار مهم تر از تأثیر آن در احسان شونده است. (برخلاف آنچه معمولا تصوّر مى شود و بدین جهت در بسیارى از موارد احسان همراه با منّت و آزار و اذیّت است). جالب این که قرآن مجید درباره زکات، که نوعى احسان است، تعبیر به «تُطَهِّرُهُمْ» و «تُزَکّیهِمْ»(1) دارد; یعنى احسان باعث «طهارت» و «تزکیه» احسان کننده مى شود، به رشد اخلاقى او کمک مى کند و باعث از بین رفتن صفات زشت و رذیله او مى گردد.

شاهد این مطلب روایتى است که مى گوید: «صدقه اى که به فقیر مى دهید قبل از این که به دست فقیر برسد، به دست خدا مى رسد!»(2)


1. این دو جمله در آیه شریفه 103 سوره توبه آمده است.

2. صحیح مسلم، جلد 2، صفحه 702، (به نقل از مثال هاى زیباى قرآن، جلد اوّل، صفحه 109).

[ 47 ]

آیه انفاق(1) هم به خوبى دلالت بر این مطلب دارد، که انفاق باعث رشد و نموّ انفاق کننده مى گردد.

نکته آخر این که احسان نه تنها طهارت فردى را به دنبال دارد، بلکه باعث طهارت اجتماعى نیز مى گردد; زیرا یکى از عوامل مهمّ بسیارى از گناهان اجتماعى فقر است، و هنگامى که در سایه احسان فقر برچیده شود، جامعه نیز پاک مى گردد.

 


1. منظور از آیه انفاق، آیه 261 سوره بقره است.

[ 48 ]

 

[ 49 ]

 

 

 

12 - اخلاق و گنج هاى روزى

 

قال على (علیه السلام):

«فى سَعَةِ الاَْخْلاقِ کُنُوزُ الاَْرْزاقِ»;

«اخلاق خوش کلید گنج هاى روزى است»(1).

شرح و تفسیر

هنگامى که به بحث پیرامون صفت «حُسن خُلق» در تفسیر اخلاق در قرآن، جلد 3، صفحه 135 رسیدیم، دامنه این بحث را بسیار گسترده یافتیم و على رغم مطالعات قبلى پیرامون این موضوع، تعبیراتى در قرآن و احادیث یافتیم که در کمتر مسأله اى دیده مى شود!

به عبارت ساده تر، حسن خلق، خوشرویى، ادب، برخورد مناسب با مردم، از اساسى ترین مسایل اسلام است. روایات زیاد با تعبیرات کم نظیر و تأکیدات فراوان نشان مى دهد که پیامبر (صلى الله علیه وآله)اهمیّت بسیار زیادى براى حُسن خُلق قایل بوده است. متأسّفانه در میان گروهى از مسلمانان یا به این مسأله اهمیّت داده نمى شود، یا بر خلاف آن عمل مى شود تا آن جا که بعضى خیال مى کنند که آدم خوب باید عبوس، ترشرو، خشن، خشک و بداخلاق باشد! در حالى که این اشتباه بزرگى است.

در واقع آنچه در این روایت آمده یکى از فواید دنیوى اخلاق خوش است. تجربه نشان داده کسانى که اخلاق خوشى داشته اند، کار و زندگى


1. میزان الحکمة، باب 1114، حدیث 5079، (جلد سوم، صفحه 151).

[ 50 ]

آن ها هم رونق داشته است. چهل سال قبل آمارى از رونق کسب و کار برخى از کسبه دیدم که طبق آن آمار، کسبه خوش اخلاق 70% و کسبه بداخلاق 30% موفّق بودند; یعنى سهم خوش اخلافى 40% است! چرا که حسن خلق مردم را به سوى خود مى کشاند و اخلاق بد دافعه دارد.

همه مسلمانان مخصوصاً کسانى که با مردم برخورد بیش ترى دارند باید اخلاقى نیکو داشته باشند، که اخلاق خوش هم جامعه را آباد مى سازد و هم باعث طول عمر مى شود، چنانکه در حدیث آمده است: «اِنَّ الْبِرَّ وَ حُسْنَ الْخُلْقِ یَعْمُرانِ الدّیارَ وَ یَزیدانِ فِى الاَْعْمارِ»(1).

سؤال: چرا حسن خلق باعث وسعت روزى مى شود؟

پاسخ: در مثال فوق مشترى زمانى از یک کاسب جنس مى خرد که به او اعتماد کند. اگر نسبت به کاسب مشکوک و بدبین باشد از او فرار مى کند. بنابراین کاسب باید اعتماد مشترى را جلب کند و یکى از طرق جلب اعتماد برخورد خوب است. مشترى حسن خلق فروشنده را به حساب درستى و امانت و صداقت و اعتماد او مى گذارد.

شخصى نقل مى کرد که براى معالجه به یکى از کشورهاى غربى رفته بودم، پس از پایان معالجه و پذیرایى بسیار شایسته، درخواست صورت حساب کردم، آن ها در کمال ادب و احترام گفتند: در این باره عجله نکنید، شما به سلامت به ایران بازگردید، آن گاه ما صورت حساب را براى شما ارسال مى کنیم و شما هزینه بیمارستان را سر فرصت به شماره حسابى که درون آن نامه است ارسال دارید!

در مقابل، بیمارستان هایى در کشور اسلامى ما وجود دارد که تا پول نگیرند، بیمار را اساساً پذیرش نمى کنند! این کجا و آن کجا؟

متأسّفانه آنچه را حضرت على (علیه السلام)نسبت به آن بیمناک بود ـ سبقت دیگران در عمل به اسلام ـ در برخى از امور تحقّق یافته است!.

—–


1. میزان الحکمة، باب 1114، حدیث 5077، (جلد سوم، صفحه 151).

[ 51 ]

 

 

 

13 - ارزش شناسان!

 

قال على (علیه السلام):

«لَیْسَ مَنِ ابْتاعَ نَفْسَهُ فَاَعْتَقَها کَمَنْ باعَ نَفْسَهُ فَاَوْبَقَها»;

«کسى که خویشتن را مى خرد و آزاد مى کند، همانند شخصى که خود را مى فروشد و هلاک مى کند نیست»(1).

شرح و تفسیر

حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) مردم را به دو گروه تقسیم کرده اند:

1ـ کسانى که نفس خویش را مى خرند و آزاد مى کنند.

2ـ کسانى که خود را مى فروشند و اسیر مى کنند.

براى روشن تر شدن مضمون حدیث فوق، لازم است توضیحى کوتاه پیرامون خریدن و آزاد کردن داده شود. نفس انسان در این روایت به غلامى تشبیه شده که در گرو ملکیّت دیگرى است، و انسان آزاده کسى است که نفس خویش را بخرد و آزاد کند. و به تعبیر دیگر انسان اسیر است; گاه اسیر شهوات، گاه اسیر پُست و مقام، گاه اسیر زن و فرزند، و گاه اسیر خیالات و اوهام. باید خویش را از این اسارت ها آزاد کند; نه آن که خود را در مقابل این امور بفروشد و در اسارت آن ها نگه دارد.

سؤال: راستى چرا برخى انسان ها خود را مى فروشند؟


1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419.

[ 52 ]

پاسخ: چنین انسان هایى یا ارزش متاع خویش را نشناخته اند و نمى دانند که ارزش و استعداد انسان آن قدر زیاد است که مى تواند فراتر از ملائکه آسمانى رود و پیشواى آن ها شود(1) و از آن بالاتر، خلیفه و نماینده خداوند بر روى زمین گردد، بنابراین کسى که خود را مى فروشد کسى است که نسبت به متاع خود شناخت کافى ندارد. کسى خود را مى فروشد که به ارزش والاى خود آگاه نیست. یا این که بى ارزش بودن ثمن و قیمتى که در برابر کالاى خویش مى گیرد را نمى داند; فى المثل شخصى که کرامت انسانى خویش را به هوى و هوس مى فروشد، یا ارزش و قیمت کرامت نفس را نمى داند و یا بى ارزشى هوى و هوس را درک نکرده است.

در روایتى از حضرت على (علیه السلام) مى خوانیم: «لَیْسَ لاَِنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ اِلاَّ الْجَنَّةَ، فَلا تَبیعُوها اِلاّ بِها; هیچ بهایى براى انسان جز بهشت (و رضاى حق) نیست. خود را به کمتر از آن نفروشید»(2). طبق این روایت، کالاى وجود انسان در این جهان پهناور تنها یک مشترى مناسب و یک قیمت همسان دارد و آن خداوند متعال است که بهشت و رضاى خویش را در برابر آن مى پردازد.

خلاصه این که هیچ یک از انسان ها خارج از این دو دسته نیستند، باید بنگریم که جز کدام یک هستیم.

—–

 


1. ارزش انسان به قدرى زیاد است که جبرئیل امین، فرشته مقرّب پروردگار و امین وحى، مى گوید: «از زمانى که بر آدم سجده کردیم، هرگز بر انسان پیشى نگرفتیم!» (وسایل الشیعه، جلد 4، ابواب الاذان و الاقامة، باب 31، حدیث 5).

2. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 456.

[ 53 ]

 

 

 

14 - ارزش واقعى اعمال

 

قال على (علیه السلام):

«یا کُمَیْلُ! لَیْسَ الشَّأْنُ اَنْ تُصَلِّیَ وَ تَصُومَ وَ تَتَصَدَّقَ، اَلشَّأْنُ اَنْ تَکُونَ الصَّلاةُ بِقَلْب نَقِیٍّ وَ عَمَل عِنْدَ اللهِ مَرضِیٍّ، وَ خُشُوع سَوِیٍّ»;

«اى کمیل! مهمّ این نیست که نماز بخوانى و روزه بگیرى و در راه خدا انفاق کنى، مهمّ این است که در نماز (و سایر اعمال) با قلبى پاک و به طور شایسته در پیشگاه خدا قرارگیرى، و عملت آمیخته با خشوع بوده باشد»(1).

شرح و تفسیر

جنبه هاى واقعى اعمال و چگونگى و کیفیّت عمل است که ارزش واقعى آن را تعیین مى کند، نه ظاهر و مقدار آن. همان طور که على (علیه السلام) به کمیل تأکید مى کند که به جاى پرداختن به ظاهر عمل و اهمیّت دادن به زیادى مقدار آن، به روح عمل بپردازد; زیرا هدف نهایى از این اعمال تربیت و پرورش و تکامل انسان است و آن در گرو پاکى عمل است، نه زیادى عمل(2).

توضیح این که: عبادت داراى روح و جسم است، جسم عبادت همان اعمال و افعال ظاهرى است. جسم نماز، قرائت صحیح، رکوع، سجده و سایر افعال و ارکان نماز است که باید به طور صحیح انجام شود، ولى روح


1. تحف العقول مترجم، صفحه 186.

2. یکصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 118.

[ 54 ]

نماز توجّه به مضامین بلند اذکار، و صیقل دادن روح زنگار گرفته در پرتو قرآن و توجّه به خداوند و تقویت توحید در شاخه هاى مختلفش و توجّه به نبوّت و معاد و مانند آن و خلاصه بودن در راه مستقیم الهى است.

عبادت واقعى توجّه به هر دو جنبه عبادت را مى طلبد، همان گونه که نماز بى روح نماز نخواهد بود، نماز بى جسم نیز نماز نیست و همان طور که مسلمانى که بدون توجّه به مضامین و معانى اذکار نماز و خلوص نیّت، فقط به جسم نماز قناعت مى کند در اشتباه است، مسلمان نماهایى که به بهانه واصل شدن به معرفة الله، نماز یا سایر عبادات را رها مى کنند و مدّعى اند که به روح و عمق نماز توجّه دارند، نیز در اشتباه بزرگ ترى هستند!

 

[ 55 ]

 

 

 

15 - ارکان اصلى توبه

 

قال على (علیه السلام):

«اَلتَّوْبَةُ عَلى اَرْبَعَةِ دَعائِم: نَدَمٌ بِالْقَلْبِ، وَ اسْتِغْفارٌ بِاللِّسانِ، وَ عَمَلٌ بِالْجَوارِحِ وَ عَزْمٌ اَنْ لایَعُودَ»;

«توبه بر چهار پایه استوار است 1ـ پشیمانى درونى 2ـ استغفار زبانى 3ـاستغفار عملى 4ـ تصمیم جدّى بر عدم بازگشت به گناه»(1).

شرح و تفسیر

برداشت غالب مردم از توبه، برداشت نادرستى است و لهذا آثار آن، هم در توبه هاى فردى و هم در توبه هاى اجتماعى کم است.

توضیح این که ساختمان عظیم توبه بر روى یکى دو پایه بنا نمى شود، بلکه باید ارکان چهارگانه آن مراعات گردد و به تعبیر دیگر آثار توبه باید در تمام وجود انسان آشکار شود. با توجّه به این مقدّمه کوتاه، به شرح اصول چهارگانه توبه مى پردازیم:

رکن اوّل: نخستین قدم توبه پشیمانى درونى است، حقیقتاً در درون قلب و روح و جان تائب تحوّل و انقلابى رخ دهد و از گناهى که مرتکب شده تنفّر پیدا کند و پشیمان گردد.

رکن دوم: هر چند پشیمانى درونى اوّلین گام توبه است، ولى تنها رکن


1. میزان الحکمة، باب 459، حدیث 2160، (جلد اوّل، صفحه 548).

[ 56 ]

آن نیست. بدین جهت باید این تحوّل و انقلابى که در درون او پیدا شده در سایر اعضاء بدنش نیز اثر بگذارد و به وسیله زبانش، که ترجمان قلب او است، آشکار گردد. زبان هم به دنبال قلب از گناه توبه کند و استغفار گوید. بنابراین هماهنگى قلب و زبان در تنفّر از گناه، دو ستون از ستون هاى چهارگانه توبه است.

رکن سوم: این است که این حالت ندامت و پشیمانى از زبان به سایر اعضا هم منتقل شود و آن ها را به عکس العمل وادارد، تا انسان براى جبران گذشته کارى انجام دهد. اعضاء انسان در این مرحله سه کار مى تواند انجام دهد، تا نهال نوپاى توبه استحکام یابد و بارور گردد:

الف) حق و حقوق مردم که بر اثر گناهان پایمال شده را جبران کند; اگر غیبتى کرده، حلّیت بطلبد. اگر قلب مؤمنى را شکسته جبران کند. اگر مال مردم را تلف کرده، جبران نماید. خلاصه هر حقّى از هر شخصى بر عهده اوست ادا کند.

ب) حقوق خداوند را نیز ادا کند; اگر عبادتى را ترک کرده انجام دهد. اگر ترک آن عبادت قضا و کفّاره اى دارد بجا آورد. و این امور را به پس از مرگ موکول نکند!

ج) بدى ها و خطاها و گناهان گذشته را با خوبى ها و عبادات جبران نماید. شاهد بر این مرحله از توبه جمله (اِلاّ الَّذینَ تابُوا وَ اَصْلَحُوا); «مگر کسانى که توبه کردند و (به دنبال آن) خود را اصلاح نمودند». مى باشد، که در آیات متعدّدى از قرآن مجید آمده است(1). گناه مثل بیمارى است و اگر گناه کبیره باشد همانند بیمارى هاى سخت است، شخصى که مبتلى به بیمارى سختى مى گردد و پس از معالجه و مداوا از بستر برمى خیزد،


1. سوره بقره، آیه 160. شبیه این جمله در آیات 89 آل عمران، 119 نحل، و 5 نور، نیز آمده است.

[ 57 ]

قواى او تحلیل رفته، چشم ها گودافتاده، لاغر شده و توانایى لازم ندارد. باید علاوه بر معالجه و درمان، تقویت شود تا نیروى خویش را بازیابد. گناه نیز ایمان و فضایل انسانى را تضعیف مى کند، پس از توبه باید آن فضایل تضعیف شده را با کارهاى صالح و شایسته تقویت نمود.

رکن چهارم: تصمیم به ترک گناه در آینده، یعنى توبه راه را به انسان تا آخر عمر نشان دهد. نتیجه این که توبه طبق فرمایش امام على (علیه السلام) یک تحوّل کامل ایجاد مى کند و تنها تعلّق به زبان ندارد. در مورد جامعه هم چنین است، جامعه گناه زده پس از توبه باید این مراحل چهارگانه را طى کند. آیا ما پس از انقلاب این چهار مرحله را در جامعه خویش پیاده نموده ایم؟

 

[ 58 ]

 

[ 59 ]

 

 

 

16 - ارکان سه گانه جامعه انسانى

 

قال على (علیه السلام):

«قامَتِ الدُّنْیا بِثَلاثَة: بِعالِم ناطِق مُسْتَعْمِل لِعِلْمِه، وَ بِغَنِىّ لایَبْخَلُ بِمالِه عَلى اَهْلِ دینِ الله عَزَّوَجَلَّ، وَ بِفَقیر صابِر. فَاِذا کَتَمَ الْعالِمُ عِلْمَهُ، وَ بَخِلَ الْغَنِىُّ، وَ لَمْ یَصْبِرِ الَْفقیرُ، فَعِنْدَها الْوَیْلُ وَ الثَّبُورُ»;

«دنیا بر سه چیز استوار است: دانشمند سخنورى که به دانش و سخنان خویش عمل مى کند و ثروتمندى که از دادن اموالش به بندگان نیازمند خداوند بخل نمىورزد و نیازمندى که صبر و تحمّل دارد; بنابراین اگر دانشمند، دانش خود را مخفى کند (و در اختیار دیگران نگذارد) و ثروتمند بخل بورزد (و به فقراء کمک نکند) و فقیر صبرپیشه نکند، مصیبت و هلاک دنیا را فرا مى گیرد»(1).

شرح و تفسیر

از روایت فوق نکاتى استفاده مى شود; دو نکته آن بسیار مهمّ است:

1ـ «عالِم» باید «ناطق» باشد و گرنه همچون گنج پنهان در زیر خاک ها، نتیجه اى براى جامعه نخواهد داشت. بنابراین سخنورى عالم، نه تنها عیب محسوب نمى شود، بلکه لازمه یک عالم از دیدگاه امام على (علیه السلام)است. همان گونه که خود آن حضرت، که مصداق کامل و أتمّ «عالم» بود،


1. بحارالانوار، جلد 10، صفحه 119. روایت فوق به أشکال مختلف نقل شده و به گونه دیگر، در نهج البلاغه، در بخش کلمات قصار، شماره 372 نیز آمده است.

[ 60 ]

سخنورى بسیار قوى و بى نظیر بود. علاوه بر این، «نطق» عالم، باید همچون «نُطق» پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) باشد که «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»(1). بنابراین آنچه مى گوید باید در مسیر رضایت خداوند باشد، نه جهت إرضاى هواى نفس!

2ـ «عالم ناطق» و «دانشمند سخنور» قبل از آن که مردم را دعوت به چیزى کند، باید خود عامل به آن باشد. و پیش از آن که مردم را از عمل به چیزى نهى کند، لازم است خود تارک آن باشد. در این صورت است که چنین دانشمندى، عالم ربانى مى شود و «نگاه کردن به چهره او» حتّى «نظر کردن به درب خانه اش» و «حضور در مجلسش» همه عبادت محسوب مى گردد و سخنش جهاد فى سبیل الله شمرده مى شود(2).

اگر عالم دانش خویش را احتکار نکرد، بلکه آن را منتشر نمود و قبل از مردم خود به آن عمل کرد، و ثروتمند فقراء را در استفاده از اموالش شریک کرد، و فقراء هم در مقابل فقر صبور و پر تحمّل بودند، اجتماع دچار مشکلى نخواهد شد; ولى مصیبت و هلاکت زمانى است که نه دانشمند دانش خویش را در اختیار نیازمندان بگذارد، و نه ثروتمند دست فقیر و نیازمند را بگیرد، و نه نیازمند صبر و تحمّل داشته باشد.

خواننده محترم! هر یک از ما و شما در یکى از این سه دسته هستیم. از خداوند بخواهیم در آنچه وظیفه ماست، موفّقمان بدارد.

 


1. سوره النجم، آیه 3.

2. شخصى از امام صادق (علیه السلام) پرسید: «این که از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) نقل شده که فرمود: «نگاه کردن به چهره علما عبادت است» منظور چه عالمى است؟

حضرت فرمودند: «منظور عالمى است که هنگامى که به چهره اش نگاه مى کنى، به یاد جهان آخرت مى افتى و امّا عالمى که چنین نباشد نگاه کردن به چهره اش (نه تنها عبادت محسوب نمى شود، بلکه) باعث فتنه است!» (میزان الحکمة، باب 2845، حدیث 13438).

[ 61 ]

 

 

 

17 - أسباب شرف و عزّت آدمى

 

قال على (علیه السلام):

«یا کُمَیْلُ! اَحْسَنُ حِلْیَةِ الْمُؤْمِنُ التَّواضُعُ، وَ جَمالُهُ التَّعَفُّفُ، وَ شَرَفُهُ التَّفَقُّهُ، وَ عِزُّهُ تَرْکُ الْقالِ وَ الْقیلِ»;

«اى کمیل! بهترین زینت انسان باایمان تواضع و فروتنى است، و زیبایى و جمال مؤمن در عفّت و پاکدامنى است، و شرافت او در آگاهى است، و عزّت او در ترک قیل و قال و گفت و گوهاى بى ثمر است!»(1).

شرح و تفسیر

حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) طبق این روایت، به چهار مطلب مهمّ و سرنوشت ساز اشاره مى نماید، و در حقیقت در این چهار جمله فرهنگ سازى مى کند و مفهوم تازه اى براى بعضى کلمات ارایه مى دهد. که براى رعایت اختصار به شرح جمله اوّل اکتفاء مى کنیم:

 

1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 413.

[ 62 ]

مرو». آیا منظور از «مشى» در آیه شریفه، «راه رفتن» معمولى است که از مصادیق تواضع است، یا «مشى» در این جا به معناى وسیع کلمه است و شامل خط و مشى اجتماعى، سیاسى، فرهنگى و رفتار کوچک و بزرگ مى شود؟ بعید نیست معناى دوم مراد باشد.

در روایتى از امام على (علیه السلام)مى خوانیم: «ثَمَرَةُ التَّواضُعِ اَلَْمحَبَّةُ وَ ثَمَرَةُ الْکِبْرِ اَلْمَسَبَّةُ; میوه درخت تواضع محبّت و دوستى و جلب قلوب است و میوه درخت تکبّر و خود برتربینى، کینه و عداوت و دشمن سازى است»(1).

تواضع، که معناى آن ترک خودبرتربینى مى باشد، براى همه، خصوصاً اهل علم و کسانى که الگوهاى جامعه محسوب مى گردند، بسیار مهمّ است. یکى از نشانه هاى تواضع ابتدا به سلام است، طبق برخى روایات پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) همواره ابتدا به سلام مى کرد(2) و بدین طریق قلب مردم را به سوى خویش جلب مى کرد. چرا ما از چیزى که این قدر کم هزینه و پراستفاده است، بهره بردارى نمى کنیم؟!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد