عاقبت ، گرگ زاده گرگ شود |
درختى که اکنون گرفته است پاى |
به نیروى مردى برآید ز جاى |
و گر همچنان روزگارى هلى (40) |
به گردونش از بیخ بر نگسلى |
سر چشمه شاید گرفتن به بیل |
چو پر شد نشاید گذشتن به پیل |
قرص خورشید در سیاهى شد |
یونس اندر دهان ماهى شد |
پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است |
تربیت نااهل را چون گردکان (41) برگنبد است |
ابر اگر آب زندگى بارد |
هرگز از شاخ بید بر(42) نخورى |
با فرومایه روزگار مبر |
کز نى بوریا شکر نخورى |
پسر نوح با بدان بنشست |
خاندان نبوتش گم شد |
سگ اصحاب کهف روزى چند |
پى نیکان گرفت و مردم شد |
دانى که چه گفت زال با رستم گرد(43) |
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد |
دیدیم بسى ، که آب سرچشمه خرد |
چون بیشتر آمد شتر و بار ببرد |
عاقبت گرگ زاده گرگ شود |
گرچه با آدمى بزرگ شود |
شمشیر نیک از آهن بد چون کند کسى ؟ |
ناکس به تربیت نشود اى حکیم کس |
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست |
در باغ لاله روید و در شوره زار خس (44) |
زمین شوره سنبل بر نیاورد |
در او تخم و عمل (45) ضایع مگردان |
نکویى با بدان کردن چنان است |
که بد کردن بجاى (46) نیکمردان |